7.مرحله اول:بازماندگان

36 10 43
                                    

«Life is like a roller coaster, it has ups and downs؛
The choice is yours to be afraid or enjoy»

«زندگی مثل یک ترن هوایی میمونه ، بالا پایین داره؛
انتخاب با خودته که بترسی یا لذت ببری.»

❋❋❋❋❋❋❋❋

جونگکوک با سقوط سنگینی که داشت ، پای چپش درد میکرد اما تمام سعی خودش رو کرده بود که درست مثل قهرمان های مارول فرو بیاد و حالا پاش دچار صدمه شده بود.
روبروش خونه ای قرار داشت که احتمال میداد هیونگ هاش اگر یخ نزده باشن حتما به اون خونه پناه بردن و الان منتظرشن.
در خونه رو باز کرد و بعد از وارد شدن با چشم های بسته اون سه نفر روبرو شد.
نفس های هر سه نفر رو چک کرد و وقتی از زنده بودنشون مطمئن شد دستش رو به صورت هاشون زد ؛ سرد بودن.
خودش فعلا بدنش گرم بود و اون سرمای سخت بهش نفوذ نکرده بود.
به سمت شومینه چرخید و مشغول روشن کردنش شد ؛ بالاخره بعد از مدت ها تلاش تونست با فندکی که داخل کوله اشون قرار داشت روشنش کنه.
خودش کنار شومینه نشسته بود ، مشغول خوردن خوراکی های داخل کوله‌ی پسر مو مشکی بود.
کوک:در هر صورت تو هدف منی میدونی که چی میگم.

خندید و نگاهش رو به مو مشکی دوخت ؛ اون چهره جذاب تا حدودی با کلاه کاپشن پوشیده شده بود و این مانع دید زدن جونگکوک میشد.
اگر فرصتی پیدا میکرد حتما به پسر میگفت که روش کراش زده چون محض رضای خدا این سری اصلا دلش نمیخواست از پسری که نزدیکش بود بگذره.
کمی که فکر کرد فهمید پسر مو مشکی چندان بهش هم نزدیک نیست و الان توی بازیه که به هم نزدیکن و اگر بازی تموم شه با چیزی که از پسر بزرگ‌تر دیده بود بعید میدونست که به مرحله بعدی بیاد.
کوک:چرا ایدی خودش رو نداد؟ باید پیداش کنم حتما این یکی رو از دست نده جئون ، فایتینگ.
از جاش بلند شد به سمت پسر بزرگ‌تر رفت و کمی سرش رو کج کرد تا بتونه از زیر کلاه چهره اش رو ببینه.
کوک:هیونگ ، بیدار شو.
تکون های آرومی به شونه پسر وارد کرد تا بیدار بشه ؛ باید میبردش نزدیک شومینه تا گرم شه.
مو مشکی تکونی خورد و کم کم سرش رو بلند کرد ؛ بدنش خشک بود و تا خواست کششی به بدنش بده درد بدی توی استخون هاش پیچید و ناله ای از گلوش خارج شد.

کوک:هی خوبی؟ بلند شو بریم پیش شومینه.
انگشت هاش رو دور مچ جین پیچید و خواست کمکش کنه بلند شه که انگشت های مو مشکی دور دستش حلقه شد.
کلاهش رو با دست دیگه اش عقب داد و به چشم های آهویی پسرک نگاه کرد.
جین:تو...برگشتی؟
کوک:اره برگشتم ، بهتره بیای پیش شومینه چون بدنت خیلی سرده.
جین سرش رو تکون داد و با کمک جونگکوک بلند شد ، کمی از وزنش رو روی جونگکوک انداخت و به سمت شومینه رفت.
پاهاش درد میکرد به خاطر سرمایی که تحمل کرده بودن و راه رفتن رو براش سخت کرده بود.
کنار شومینه روی زمین نشست ؛ گرما که به پوستش برخورد کرد ، سوزشی رو روی پوستش حس کرد و چهره اش جمع شد.
پوست صورتش خشک شده بود و از خورده ای از زخم ها خون میومد ؛ جونگکوک نگران جلوی پاش زانو زد و با پشت دست روی زخم های صورتش کشید.
کوک:چقدر بد شده ، خیلی میسوزه؟
جین:مهم نیست ، جیمین و تهیونگ رو هم بیار!

Bạn đã đọc hết các phần đã được đăng tải.

⏰ Cập nhật Lần cuối: 3 days ago ⏰

Thêm truyện này vào Thư viện của bạn để nhận thông báo chương mới!

GAME:Seven LivesNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ