"نمیدونم این چندمین شبیه که اینجا، لبه پشت بوم ساختمونی که خونه بود برای خودم و خودت میشینم و مثل تمام شبهایی که نبودت چاقو شد توی قلبم از سیگار مورد علاقهات کام میگیرم. سیگار مورد علاقهات؛ سیگار شرابی. یهکم پیش دوباره شمارهات رو گرفتم. خاموش بود؛ درست مثل 245 شب گذشته. 245 شبه که بدون خداحافظی ازم دور شدی و من تمام این 245 شب رو منتظر اثری، نشونهای، چیزی ازت بودم. من منتظرت موندم مینهو. من منتظرتم مینهو.
هیچ ایدهای ندارم کجایی. اصلا با پای خودت رفتی یا مجبورت کردن؟ صبر کن ببینم... اصلا نفس میکشی؟ نمیدونم...
هیچی نمیدونم...
دلتنگتم. نیم ساعت پیش برای جفتمون شراب ریختم تا بنوشیم. فکر کنم همون جا روی میز ناهارخوری مونده. دستم لرزید و میز رو هم کثیف کرد، اما ایرادی نداره. تمیزش میکنم.
گربهای که با هم به سرپرستی گرفتیم امروز مُرد. توی باغچه خاکش کردم. متاسفم که خوب مراقبش نبودم. میدونم چقدر دوستش داشتی. امیدوارم من رو ببخشی.
شبها کابوس میبینم. شبها گریه میکنی. کاش گریه نکنی. قلبم تیر میکشه. اشکهات جونم رو بالا میارن.
هنوز دنبالت میگردم. هنوز امید دارم. هنوز منتظر بوسیدن دوباره لبهاتم. با وجود این 245 شب، هنوز امیدوارترینم. مینهوی من، پیدات میکنم؛ بهت قول میدم. حتی اگر خودت از قصد خودت رو گم و گور کرده باشی، پیدات میکنم. حتی اگر دیگه من رو نخوای، بهم یه خداحافظی بدهکاری. پیدات میکنم مینهو. قول میدم."
YOU ARE READING
Katakiuchi
Fanfiction› COUPLE : ChanHo, MinLix, ChanLix › GENRE : Crime, Mystery, Smut, Dark Romance › Author : Kaeya گمون میکرد گم شدن مینهو وحشتناکترین فاجعهای باشه که تو زندگیش رخ داده. قسم خورد حتی اگه یک روز هم از زندگیش باقی مونده باشه، اون رو صرف پیدا کردن م...