کوله اش رو روی پشتش رو محکم کرد و با پوزخندی که گوشه لبش بود پا به داخل دانشگاه گذاشت.
چشم هاش قسمت به قسمت دانشگاه رو رصد کرد و منتظر حضور اون افراد خاص و فشاری دانشگاه، که اون رو یه رقیب میدیدن شد.قدم های آروم و با صلابتش که سنگ فرش ها زیر پاش رو لگد میکرد، صدای جیغ خیلی از امگاها و بتا ها و حتی آلفا های مونث رو در آورده بود، رایحه بلوط مصنوعیش اطرافش رو احاطه کرده بود و این دومین موضوع برای جیغ کشیدن و غش و ضعف رفتن اون تعداد افراد بود.
حیاط دانشگاه رو طی کرد و سمت دانشکده مورد نظرش رفت.
صدای جیغ دخترونه ای که حضور یه فرد خاص رو اعلام کرده بود باعث شد همونجا، توی همون نقطه، رو به روی در ورودی دانشکده ایست کنه.و اون فرد کسی نبود جز "کیم نامجون"
آلفایی با خون اصیل که یه آلفای عادی رو رقیب خودش میدونست، حالا چرا؟ چون اون به شدت یه آلفای ایده آل برای امگاها و بتاها بود._هی تو
موهاشو با دستش بالا داد و به سمت آلفای پر ابهت و چهارشونه چرخید
_امرتون؟
_راهمو سد کردی، بکش کنار
نگاهی به دو طرفش انداخت که فضای خالی برای ورود آلفا محیا بود، و بعد چرخید سمت آلفا "اعه؟ نمیتونی رد بشی؟ متاسفم، نمیدونستم قراره با یه گوریل دو پا برخورد کنم"
پشت بند حرفش پشتش رو به آلفا کرد و وارد دانشکده شده، پله هارو بالا رفت و سمت کلاس مربوطه رفت تا برای کلاس آمادگی لازم رو داشته باشه
تایم از دست رفته اش رو سعی کرد با چیدن سریع کتاب و جزوه اش جبران کنه.زیپ کوله اش رو که از قبل به پشتی صندلی آویزون کرده بود رو باز کرد و کتاب و جزوه مربوط به درس زبان خارجه رو بیرون آورد.
حساس بودن رو تایمش، بعضی مواقع کار دستش میداد، اما حداقلش این بود که از چیزی عقب نمیموند و از چیزی هم فراتر نمیرفت.
همه چیز به موقع و سر وقت.کلاس تقریبا پر شده بود و خیلی از دانشجو ها صندلی هارو اِشغال کرده بودن.
و فقط مونده بود ورود اکیپ شَر و ورود استاد.میدونست قرار چه اتفاقی بیوفته و منتظر به حقیقت پیوستن تفکراتش شد.
افکاری که لحظاتی اون رو درون خودش کشیده بود با تولید صدای گوش خراشی مثل یه شیشه شکست و باعث شد با اخم سرش رو سمت در برگردونه.
ورود اکیپ شَر...
البته، ناگفته نماند اسم اکیپ، شَر نبود، بلکه به اکیپ برادرن کیم معروف بود
چرا کیم؟ چون سه آلفای اصیل که به بخاطر نژاد اصیلشون و داشتن ریشه خونی بینشون، مثل سه تا برادر خونی که تا پای جون هم رو حمایت میکنن این اکیپ رو تشکیل میدادند.
کیم سوکجین
کیم نامجون
کیم تهیونگ.
YOU ARE READING
That alpha is an omega
FanfictionThat alpha is an omega✍🏻 اون آلفا یه امگاست✍🏻 [خلاصه] آلفای مو آبی و خود متکبر دانشگاه ملی سئول، زیادی به خودش و طرفدارهاش مینازید.. چی میشه دو گروه از آلفا های اصیل که به خون هم تشنه ان، تصمیم بگیرن باهم همکاری کنن تا اون آلفای خودمتشکر رو سر...