وقتی خانه جونگوون رسیدم دهنم باز موند خیلی خوشگل بود تقریبا عمارت بود ولی واقعا باشکوه بود زنگ درو زدم یک خانم مسن اومد و درو باز کرد گفت با کی کار دارم و منم گفتم دوست جونگوونم و با خوشی منو داخل دعوت کرد گفت که جونگوون منتظرم بوده منم رفتم داخل و روی کاناپه نشستم بعد چند دقیقه جونگوون اومد وهمدیگرو در آغوش گرفتیم و گفت بیا بریم اتاق من بعد با همدیگر رفتیم بالا و واو اتاقش خیلی بزرگ و خوشگل بود با هم روی تخت نشستیم و اون گفت بیا همینجا درس بخانیم منم تایید کردم خوب درس خواندن رو شروع کردیم که در زده شد جونگوون رفت درو باز کرد و از خدمه خوراکی که آورده بود رو گرفت و دوباره آمد پیش من نشست و شروع کردیم د درس خواندن و تقریبا دو ساعت خواندیم جونگوون گفت بریم پایین فیلم ببینیم منم موافقت کردم چون خیلی خسته شدم کمی وقفه خوبه
درحال تماشای یک فیلم ترسناک بودیم تقریبا نزدیکای شب بود دگه ولی جونگوون گفت امشب بشین و منم گفتم باشه چون تو خانه ام تنها استم
تقریبا آخرای فیلم بود من گفتم میرم دستشویی و جونگوون راهشو نشونم داد و منم رفتم از دستشویی که خارج شدم صدای دروازه ورودی آمد و صدای جونگوون که با خوشحالی گفت دد
وقتی تو نشیمن رسیدم یک مرد خیلی جذاب رو دیدم که جونگوون رو بغل کرده البته من از پشتش دیدم جونگوون منو دید و با خوشحالی گفت دد دوستم اومده که با هم درس بخانیم اینه خودشم اومد دد این دوستم جیمینه وقتی پدر جونگوون طرفم برگشت واقعا شوکه شدم خیلی جوان بنظر میرسید و خیلی جذاب بود وای نمیتونم توصیفش کنم خیلی پرفکت بود وقتی به من نگاه کرد و لبخند زد من زود متوجه شدم و براش تعظیم کردم و خیلی آهسته سلام گفتم من خیلی خجالتی و مظطربم پیش افراد جدید و بعضا نمیتونم خودمو کنترل کنم وقتی میخواستم پیش جونگوون برم اون با صدای خیلی عمیق و بم گفت خوش شدم که بلاخره دوست پسرم دیدم خیلی با یک جذبه خاص گفت و منم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و بوم بدون دلیل وسط راه رفتن پام پیخ خورد و افتادم واقعا خیلی شرم اوره خدایا 😭😂
...خوب ببخشین برای این که دیر اپ شد هیچ وقت نداشتم و هیچ چیزیم تو ذهنم نبود ممنون که ووت میدین و حمایت میکنین .
