پسری غرق در خون به خاطر چیزی که نمیدانست مجازات میشد💔

2 1 0
                                    

بعد از اینکه پیغام رو گذاشت ،چند بار دیگه هم سعی کرد تماس بگیرد.اما تنها بوق ممتد به صدا میومد.
تاحالا نشده بود جیهوپ به تماس تهیونگ جواب ندهد حتی در بدترین شرایط.

گوشی اش را در کتش گذاشت و با ذهنی پر از فکر به سمت سالن  حرکت کرد
هنوز خیلی از مهمانان نیومده بودند

از پله ها پایین اومد .به در سیاه رنگ نزدیک شد همین که دستش را روی دستگیره گذاشت .صدای آشنایی شنید .خنده های یه شیطان ،یه پست فطرت.

لی هونگ جو

نام:لی هونگ جو
در ظاهر دوست ( در حقیقت دشمن پدربزرگش)
سن:۷۰
تحصیلات:مدیریت
اخلاقیات:(از نظر تهیونگ ):در یک کلمه شیطان

از او متنفر بود .
از همان زمان کودکی یاد داشت ،چه کار های وحشت ناکی انجام داده ولی الان خودشو آدم خوب نشون میده

وجود اون یه زنگ خطر بود

با باز کردن در وارد سالن شد

برخلاف ورودی ،سالنی با تم قرمز بود با وسایلی طلایی.فضایی گرم و صمیمی  برخلاف مهمانانش.
در وسط پدربزرگش و هونگ جو
سمت راست پدرش و نامجون و سمت دیگر جین نشسته بودند.
با بستن در ،همه متوجه حضورش شدند.جلو رفت و به نشان احترام تعظیم کرد.
هونگ جو که مثلا خودشو ذوق زده نشون داد بلند شد و گفت
":واو ،ببین کی اینجاست.ته کوچولو چقدر بزرگ شده.

از این نوع خطاب شدن متنفر بود.به اجبار لبخندی زد و دست هونگ جو رو فشرد.دستی سرد ،برازنده صاحبش.

نگاهی به پدربزرگش انداخت که پدربزرگش به نرمی چشماشو رو هم گذاشت و به او خوشامد گفت .به ناچار کنار جین نشست.

":یون سوک مطمئنا خوشبخت ترین پدر دنیایی.سه پسر به این خوشتیپی داری ،حالا هم که قراره همشون شخص مهمی توی شرکت بشن.

عمدا جمله آخرشو با تاکید گفت.این جمله برابر بود با نگاه خیره سه پسر

هر سه تاشون میدونستن این مرد چرا اینگونه گفت و چرا اینجاست.
پدر تهیونگ در جواب لبخندی گشاد زد و گفت":آره شاید.ولی مطمئننا مدیرانی لایق خواهند شد البته اگر پدر اجازه بده.

پدر بزرگ که تا اون موقع ساکت بود و همه نگاها حالا بهش چرخیده بود تک خنده ای کرد و گفت :
باید لیاقتشونو ثابت کنن ولی خوب بعضی چیزا عوض نمیشه

منظورش چه بود؟!
داشت شک و شبه ها رو میخوابوند یا بیشترش میکرد

هونگ جو که موقعیت رو مناسب دید گفت:
پس یعنی قراره بر اساس اون چیزی که توی گذشته اتفاق اوفتاده به مقام برسن نه ؟

تیر خلاص بود

همه چی به جواب این سوال بستگی داشت

اما

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 5 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

mistakeWhere stories live. Discover now