20. فور الیز

26 10 14
                                    

لیسای عزیز،

چهار هفته و سه روز و پنج ساعته که دیگه باهم صحبت نمیکنیم. آره، من میشمارم، و آره سر میزم نشسته‌ام و این نامه رو با دست برات مینویسم. تو اینکار رو باهام کردی لیسا، این اشتیاق رقت انگیر و دلباختگی رو از من بیرون کشیدی.

شاید بپرسی چرا اینو تو لپ‌تاپ جدیدم تایپ نمیکنم؟ خب چون، من این ژست عاشقونه رو تو جایی میبینم که اینو با خط پرفکت خودم مینویسم، کلمات عاشقونه برات مینویسم، و وقتی میخونیش متوجه میشی که باید منو ببخشی، تو منو با کمال میل تو آغوشت میکشی، تو منو تو آغوشت میگیری و ولم نمیکنی...هرگز...

لیسا نمیتونی ببینی که باهام چیکار کردی؟ به معنای واقعی من آیس کویین بودم، عوضی، محکم و بی رحم. من هنوز وانمود میکنم که هستم، اما تو بهتر میدونی، میدونی که نیستم. حتی اگه سعی میکنم بهت خیره شم و ازت متنفر باشم نمیتونم. لحظه ای که با اون چشم های شکلاتی‌ات قفل میشم، ذوب میشم، عین یخ آب میشم. من سعی کردم لیسا، این چند هفته گذشته خیلی سعی کردم ازت متنفر باشم، اما نشد.

میخوام ازت متنفر باشم لیسا چون تو از من متنفری. میتونم تو چشم هات ببینمش، چشم هایی که روزی با دقت به من نگاه میکرد و امواج لذت و شهوت رو تو بدنم میفرستاد، چشم هایی که تو تاریک ترین لحظه ها بهم آرامش میداد. اینطور دیدنت برام دردناکه چون میدونم که من باهات اینکار رو کردم. من برای دیدن اون چال خنده و لبخند خیره کننده‌‌ات به من هرکاری میکنم. حاضرم هرچیزی رو بدم تا دستم رو از لای موهای بلوندت رد کنم. و مهمتر از همه من هرچیزی رو فقط برای چشیدن لب های تو میدم.

میدونی، الان چند روزه که دارم این آهنگ بتهوون رو میزنم. ملودیش گیراست، به نوعی غمگینه اما زیباست. منو یاد عشقم به تو میندازه. میخوام اونو روزی برات بنوازم، اما میدونم که قرار نیست فرصتش رو داشته باشم.

الان که دارم اینو مینویسم میخوام دوباره گریه کنم لیسا. قلبم منقبض میشه زیر این درد غیرقابل تحمل چون میدونم که دیگه هیچوقت تو رو ندارم. این دردیه که شبیه هیچ درد دیگه ای نیست، و من میخوام ازت متنفر باشم که اینو بهم دادی. میخوام خیلی ازت متنفر باشم لیسا، اما نمیتونم. در عوض عاشقتم، با هر ضربان قلب و هر نفسی که میکشم عاشقتم. متاسفانه قرار نیست هیچوقت بفهمی...

همیشگیت،

جنی.

***

لیسا درحالی که تمرین تشویقی‌اش رو تموم میکرد عرق پیشونیشو با حوله پاک کرد. سانا مثل ماه های گذشته یه نگاه پرسشگر و عجیب بهش انداخت. لیسا آهی کشید و میدونست دیر یا زود باید به دوستش اعتماد کنه. اما اون ترجیح میده فراموش کنه، هر خاطره از رابطش با جنی رو از ذهنش پاک کنه.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 2 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Our Secret | Jenlisa (translated) Where stories live. Discover now