1

9 2 0
                                    

خسته و خاب آلود بود .... سرش گیج میرفت
با داد رئیس فورا از جا پرید!
کیم تهیونگ : این سفارش و ببر  اتاق وی آی پی
فورا سفارش هارو گرفت
و به سمت اتاق وی آی پی راه افتاد
در و محکم زد و با شنیدن صدای بم
که بهش اجازه ورود داد وارد شد .... سفارش
هارو گذاشت اما یهو حس کرد زیر دلش
یه طوری میشه
گرگش کلمه جفت و داد میزدددد
و اون مرد هم با چشمای وحشیش بهش زل زده بود
مرد فورا از جاش بلند شد و گفت
هوم ببین چیشده بلاخره امگامو پیدا کردم
و به سمت ته راه افتاد
اما ته توی خودش جمع شده بود
و سرش گیج میرفت
میپرسید چرا؟
چون دو روز بود هیچی نخورده بود
هوف سرش واقعا گیج میرفت
مرد بهش نزدیک شد و ته رو توی بغلش گرفت
و رایحه توت فرنگی و با تمام وجودش بویید
نگاهش و داد به اون امگا و دید بی هوش شده!
فورا بغلش کرد و بلند شد و به سمت بیرون راه افتاد
سوار ماشین شد و به سمت عمارت روند
حین رانندگی نگاهش و داد به جفتش
روی چهرش زوم شد
لب های برجسته و کوچیک
موهای فر و موج دار
مژه های بلند
اون زیبا بود خیلی زیاد.
بلاخره بعد از چندین سال جفتش و پیدا کرد
و خوشحال بود
رسیدن عمارت و فورا امگا رو روی تخت گذاشت
و دکتر و صدا کرد
دکتر اومد و بعد از معاینه ته فورا گفت
ارباب عذر میخوام ولی این پسر اصلا چیزی میخوره؟
با تعجب سرش و بالا آورد و گفت یعنی چی؟
دکتر گفت ارباب این بچه سوءتغذیه گرفته
ویتامین های مورد نیاز بدنش بسیار کمه
لاغر هم که هست
ارباب لطفا لباس هاشو در بیارید تا معاینه کامل و
انجام بدم
سرشو بی حوصله تکون داد و شروع کرد
به در آوردن لباس هاش فقط با یه باکسر
روی تخت بود بدن سفید و پنبه ایش وای
هوش از سر کوک می‌برد
دکتر بعد از معاینه کامل گفت
ارباب جوان روی کمر این پسر یه جای کبودی  هست
ببینید! نگاهش و داد به کمر ته و با دیدن کبودی
با اعصبانیت نفسش و بیرون داد
یعنی کار کی بود ؟؟

خب سلام
من مهدیه ام نویسنده این بوک
امیدوارم لذت ببرید
دوستان چند تا فیک دیگه هم نوشتم
که یکیش تکمیل شده
اگه دوست داشتید برید بخونید
کلا با کامل ویکوک یا کوک وی مینویسم
چون من با این کاپل زندکی میکنم
اگه این کاپل نباشه دیگه منم وجود ندارم
حالا ووت و کامنت یادتون نره
فعلا خوشگلا 🎀❤️👋

Blue anemone_شقایق آبیWhere stories live. Discover now