10

363 54 6
                                    

يكم رفتيم جلوتر و وقتى مطمئن شدم نايل نيست نگران شدم و زنگ زدم به موبايلش.

"ادرى؟ " وقتى صداشو شنيدم نفسمو كه نگه داشته بودم دادم بيرون.

"واى نايلر تو منو نگران كردى. "

"چرا؟ "

"چرا وقتى مى رى بيرون بهم نمى گى. "

"خوبه من از تو بزرگ ترم. تازه من بهت گفتم اومدم خونمو مرتب كنم. "

"گفتى؟ "

"اره اصلا حواس نداريا "

"اره چند روزه حواسم درست سر جاش نيست."

"ممممممم نكنه به خاطر اون پسره هريه؟ "

"چى؟ واى نه..... معلومه كه نه...." كاملا مشخص بود كه دارم دروغ مى گم.

"اوه بى خيال ادرى هردومون مى دونيم كه تو ازون خوشت مياد. "

"بى خيال نايل من فعلا نمى تونم با كسى باشم. "

"فاك تو دقيقا مشكلت همينه اما. تو هنوز دارى خودتو به خاطر جان عذاب مى دى. سه سال عذاب بس نيست؟ "

"نمى دونم نايل نمى دونم. "

"من مى دونم اما....... تو به يكى نياز دارى كه حمايتت كنه. من مى تونم اينو از رفتارت بفهمم."

"نايل...... من .... بايد برم ملودى رو بخوابونم، فردا مى بينمت. "

"باشه.... پس حداقل قول بده واجب حرفام فك كنى"

"باشه...... قول مى دم. "

"خدافظ عزيزم. "

"خدافظ نايلر. "

رفتم سمت اتاق ملودى و ديدم لباس خوابشو پوشيده و رو تخت دراز كشيده. خوشبختانه داروهاشو قبل از رستوران بهش دادم وگرنه الان كلى دردسر داشتيم.

"عزيزم مسواكتو زدى؟ "

"اره مامانى. "

"مامانى..... مى گم مى شه بياى پيشم بخوابى؟ "

"اره عزيزم فقط صبر كن لباسامو عوض كنم بعد ميام پيشت. "

"باشه. "

رفتم و سريع لباسامو عوض كردم و مسواكمو زدم و رفتم پيش ملودى. پتو رو زدم كنار و رفتم رو تختو دوباره انداختمش رو خودمون.

"دختر خوشگل مامانى چطوره ؟ " گفتم و با موهاش بازى كردم.

"خوبم مامى." با صداى بچگونش گفت.

"امشب بهت خوش گذشت؟ "

"اره خيلى....... اخه من هريو خيلى دوست دارم. " دستاشو از هم باز كرد و يه نمايش از كلمه "خيلى" اجرا كرد. ريز خنديدم و گفتم :

"اونم خيلى دوستت داره..... مطمئن باش. " يه لبخند زد.

"فردا بايد برم پيش كتى؟ " لبخند رو لبم خشك شد.

"اره عزيزم ، ولى زود زود برمى گردى پيش خودم. "

"همممممم شب به خير مامى. " خميازه كشيد.

"شب به خير هانى، دوستت دارم. "

"منم همين طور. " گونشو اروم بوسيدم و از تختش بلند شدم و رفتم تو اتاق خودم. رفتم رو تختزبر پتو و سعى كردم بخوابم ولى صداى موبايلم نذاشت.

صفشو نگاه كردم و فهميدم يه مسيج دارم.

از : خوشحال كننده

«سلام بيدارى؟ مى خواستم بگم منو دوستام فردا مى خوايم بريم يه كلاب اگه خواستين تو و نايلم بياين. راستى دوستامون تو اون كلاب اجرا دارن پس اگه تونستى چند تا از دوستاتونم بيارى خيلى خوب مى شه. »

يكم به اسم فرستنده فكر كردم و فهميدم اون كسى نمى تونه باشه جز هرى ....... يه لبخند رو لبام اومد و سريع جوابشى دادم :

«سلام اره بيدارم. باشه ميايم. فك كنم بتونم دو تا از دوستامم بيارم. »

منتظر بودم جواب بده.

«اين عالى مى شه. پس، فردا برات ادرسو مى فرستم. »

«باشه ، شب به خير هرى. »

«شب به خير ادرى.

«Xx

وقتى Xx رو ديدم احساس كردم قلبم چرخيد ، گوشيمو خاموش كردم و بافكر اون چشماى سبز به خواب رفتم.

.........................................

سلاااااااااااام خوبين؟ چه خبرا؟

دوس داشتين اين قسمتو؟ ببخشيد دير شد بعديو زود تر مى زارم.

بوس بوس 😂❤️

My neighbor is an angle(harry styles)Where stories live. Discover now