Part 5

33 7 2
                                    

(داستان از نگاه بل)
گیج شده بودم.
اونا درباره ی چی صحبت میكرد؟!كدوم قتل؟!كدوم خانواده؟!اسم مارو از كجا پیدا كردن؟!
همینطور تو فكر بودم كه كسی بازومو بطوره وحشیانه ای كشید،كله بزی بود،بهش چشم غره رفتم.پسر مو مشكیه هم ایزی رو میاورد.
مارو از اون سالن كه بنظر واسه جلساتشون بود بیرون بردن.
وارد یك راهرویه تاریك شدیم كه چند تا در توش بود.
بعد از اون راهرو رسیدیم به یك سالن بزرگ كه بنظر میرسید سالن انتظار باشه.
یك مجسمه سنگی و یك شومینه كه روبروش یه مبل و میز بود.
چند تا پنجره قدی نزدیك به در ورودی بود كه نصف دیوارو میگرفتو دو طرفش پرده های بنفش مخملی قرار داشت.
طرف دیگه سالنم پله بود كه میرفت طبقه بالا.
اول فكر كردم میریم بالا ولی مارو از اونجا بردن بیرون.
بنظر یه باغ بزرگ بود و كلی درخت داشت.همه جا سفید بود.
برف تا بالایه مچ پام میرسید.
لباسم زیاد مناسبه این هوا نبود.
وقتی اومدیم بیرون تمام بدنم لرزید.اونجا خیلی سرد بود.
منو ایزی محو عمارتو باغش بودیم.تا حالا هیچ خونه ای به این تمیزی و بزرگی ندیده بودیم.
اینجا مثل قصر های تو قصه ها بود .
-رسیدیم
مو مشكیه اینو گفت.نمیدونم چقد راه اومدیم.
جلوم یه كلبه چوبی قرار داشت.
-اینجا جاییه كه شما میمونید.یه سری قوانینم هست كه باید رعایت كنید.
ایزی با صدایه لرزون گفت :
-میشه قانونارو تو كلبه بگی؟!مردم از سررما.
اونا مارو بردن تو كلبه.
در كه باز شد روبروم یه دختر دیدم كه زانوهاشو بقل كرده بودو گریه میكرد.
تا پسرارو دید از جاش بلند شد.
-س..سلام
زین-مهمون جدید اوردیم برات.برین بشینین.
منو ایزی رفتیم رو مبل نشستیم.
-1)اینجا خیلی خیلی از شهر دوره پس فكر فرار به سرتون نزنه كه میگیرمتون.2)اگر چیزی یادتون اومد حتما بگین چون دیر گفتنش مساویه با دردناكتر بودن روش مرگتون.3)صبح ساعت 8 صبحانتون میاد همینجا میخورید ناهارتونم ساعت 1 میاد شامتونم ساعت 4.9)بدون اجازه پاتونو از اینجا بیرون نمیزارید و تو باغ نمیگردین اگر ما اجازه بدیم میرین.
اینارو گفت و رفت. ایزی سری داد زد.
-هههیییی عمووو شماها اسماتونو نگفتیین..بعدم ساعت از 1 گذشته من گشنمهههه.
همون لحظه در باز شدو پسر فرفریه اومد تو:
-من هری استایلزم اونم زین مالیك.نایل هورانم الان میاد غذاتونو میده.لویی تاملینسون هم همون بود كه كته جین داشت لیام پین هم اون یكیه.
بعد درو بستو رفت.بلهههه :|| خیلی مسخره روزه خوبمونو گند زدن توش.
ایزی-بل؟!
-هووم؟!
-اینجا خیلیی خفنه.عمارتشون عالیهه...وااای اینجا خیلی خوبه.باورم نمیشه همچین جایی رو تو زندگیم دیدم..
ایزی با ذوق زیادی اینارو میگفت ولی من اصلا خوشحال نبودم
-چه فاییده ما كه ازش استفاده نمیكنیم اخرشم بخاطره یه مشت قاتل بنام خانواده مارو میكشن.
-اوهووم..راستییییی تو همون امیلی هستی؟!فاكستون؟!‏
تازه یادم افتاد كس دیگه ای هم تو اتاقه.اون گوشه كلبه وایساده بودو با تعجب مارو نگاه میكرد.خیلی شیك و تمیز بود.لباساش بنظر گرون میرسید.
اون هنوز عینه بز مارو نگاه میكرد.وااا این چشه؟؟‏
-ادم ندیدی؟!
-چ...چرا..دیدم
-لكنت داری؟!
-نه!!!نه ندارم
ایزی-پس چرا تو شكی؟!
بل-این لباسارو اونا برات خریدن؟!
ایزی-بچه پولداری؟!
بل-كجا زندگی میكردی؟!
ایزی-خانوادَ...
اومدم بقیه سوالو بگم كه كسی در زد.
امیلی دویید سمته در و بازش كرد
نایل بود.اون شبی پلیس قلابیه بود ولی بچه تر بنظر میرسید.موهایه بلوند چشمایه ابی پوست سفید
3 تا جعبه پیتزا داد و بعد به امیلی لبخند زد :‏
-اذیتت كردن بگو.‏
-باشه.مرسی.‏
نایل براش چشمك زدو رفت.
فكم رو زمین بود.
امیلی-چرا دهناتون بازه؟!
-نایل عاشقته؟!
-چیییی؟!!؟؟!؟نهههه اصلا اون عاشقم نیست.من مدته زیادیه كه اینجا هستم.اون یكم با من مهربون شده.ولی وقتی عصبی میشه خیلی خشن میشه.
ایزی-اه چقد شیك حرف میزنی حالم بهم خورد
امیلی پاكت پیتزا هارو گذاشت رو میز جلویه مبل.منو ایزی بهشون حمله كردیم.
وااای این غذا خیلی خوشمزس
-3ساله پیتزا به این خوبی نخوردم
امیلی سرفه كردو پرسید
-چند سااال؟!
-3..ما كه مثه تو نیسیم.معرفی نكردی؟!
-عذر میخوام.من امیلی فاكستون هستم و 19 سالمه.خانواده اصیلی دارم.از بچگی با یك دایه بزرگ شدم.خیلی دلم براش تنگ شده،ولی خب یكم خوشحالم كه اینجام،با اینكه میدونم قراره بمیرم.
-بزا ببینم.نكنه تو همونی كه بخاطر دزدینش كلی مامور تو شهر گذاشتن؟!
-خودمم.
ایزی نزدیك بود از اون طرف میز بهش حمله كنه.
- چی شد؟!
امیلی با ترس گفتو از میز دور شد.
ایزی شروع كرد داد زدن :
-پیچ پیچی شد. میدونی تو این 1 سال و نیمی كه دنبالت میگشتن همه ماهارو بیكار كرده بودی؟!
-ایزی ارووم باش مگه تقصیره اینه؟!اون 5تا عوضی اینكارو كردن.
امیلی هنوز با چشمایه گرد نگامون میكرد:
-نترس این دوسته من یكم قاطیه بیا ناهارتو بخور...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام :)
ببخشید این پارت كمو لوس بود ولی برای اشنایی با امیلی بود.
قسمته بعدیو بهتر میزارم
نظر و لایك فراموش نشه :)
مرسی‏

Mysterious DeathWhere stories live. Discover now