Louis : بپر

1K 32 6
                                    

"لو این مسخره اس!!" داد زدم وقتی به پایین پام نگاه کردم.

"همه چیز مسخره اس!!" اون داد زد و صداش همه جا پخش شد. من چشم غره رفتم و یکم از دره ی پایینم فاصله گرفتم. لویی بهم گفته بود سورپرایزی برام داره و من خوشحال بودم،از اینکه بعد از یک ماه بالاخره تونست منو جایی ببره اما وقتی فهمیدم سورپرایزش اینه کاملا پشیمون شدم.

الان من دلم میخواد تو خونه باشم و درحالی که پاپکورن میخورم تلوزیون نگاه میکنم.

اون منو به یه پل آورد و بهم گفت قراره ازش بپریم پایین. من کاملا با این قیافه که میگه تو-هرروز-دیوونه-تر-میشی بهش نگاه کردم و اون فقط با گستاخی و نیشخند همیشگیش بهم خیره شد.

کند ذهن جذاب!

دوباره به پایین دره نگاه کردم و آب دهنمو قورت دادم،تا فقط صدای نخودی خندیدن لویی رو بشنوم. سرمو بلند کردم و بهش یه نگاه مرگ بار تحویل دادم،تا اون بیشتر گستاخانه بخنده.

زیر لبم فحش دادم و با استرس لبه لباسمو گرفتم. من اصلا نمیتونم با یه طناب که معلوم نیست پوسیده اس یا نه از بالای یه پل پایین بپرم. این شبیه خودکشی میمونه. خدا میدونه اگه اون طناب پاره بشه چه اتفاقی می افته ... شاید مثل شخصیت های فیلم مقصد نهایی بمیرم. اوه،اون خیلی دردناک و وحشتناک میشه.

"اهههه ا/ت بپر جان من. یه پرش که چیزی رو نمیکشه!" لویی با بی حوصلگی در حالی که دستاشو جلوی قفسه سینه اش قفل کرده بود گفت و فوت کرد. من چشمامو چرخوندم و به پایین نگاه کردم.

اگه بگم باشه،کاملا مرگ خودمو رقم زدم،اگه بگم نه باید تا چند ماه یا سال طعنه های لویی رو تحمل کنم. کدومش بهتره؟ اینکه چند سال طعنه های گستاخانه دوست پسرتو بشنوی یا تو چند دقیقه آینده بمیری؟ من که گزینه سوم رو انتخاب میکنم...

"زود باششش!" لویی نعره زد و من از جام پریدم،باعث شد تا چند قدمی به عقب پرت بشم. دستمو جلوی سینه ام گذاشتم و با وحشت به لویی که دوباره نیشخند مسخره اش روی صورتش بود خیره شدم. "یا مسیح؛آروم لویی،آروم." بهش پریدم و اون فقط خندید. "زود باش ا/ت. این خیلی باحاله!" اون داد زد و بالا و پایین پرید. من فقط به خاطر بچگیش چشمامو چرخوندم.

"اگه بپری یه آرزوتو برآورده میکنم." وقتی اون حرف رو زد بهش خیره شدم و ابرو هامو بالا دادم. "واقعا؛لو؟ مگه تو فرشته ای که بخوای آرزومو برآورده کنی؟"

اون به صورت دراماتیک دستشو روی قفسه سینه اش گذاشت و آهی کشید. "احساس میکنم قلبم شکسته شد،معلومه که من یه فرشته ام!"

چشماپو چرخوندم و بعد سمت اون اشخاصی که کنار پل ایستاده بودن و وسایل دستشون بود رفتم. لویی از خوشحالی بلند 'آره' داد زد و من خندیدم. من همیشه عاشق این حرکاتش بودم. همیشه دوست داشتم که چطور خیلی بزرگانه رفتار نمیکرد. هرچقدر که صورتش اینو نشون نده.

One Direction + Zayn ImaginesOnde histórias criam vida. Descubra agora