Liam : بهم زدن

1.2K 41 9
                                    

برای این قسمت میتونید به آهنگای Hello, If I could fly, riptide (taylor swift) love you goodbye  و هر آهنگ غمگینی که دارید گوش بدید (البته اگه به درد این قسمت بخورن).
______________________________

امروز قرار بود لیام یک روزی رو بهت اختصاص بده و باهم بیرون برید تا خوش بگذرونید، ولی برنامه ها با تماس منیجر لیام و گفتن اینکه اون باید تا بیست دقیقه ی دیگه تو اتاق باشه بهم خوردن و لیام با کلی عذر خواهی و گفتن اینکه حتما فردا بیرون میرید سعی کرد اون صورت ناراحتی که همراه خودت داشتی رو از بین ببره ولی تو فقط لبخند سردی زدی و گفتی که مشکلی نیست، تو متوجه کارش میشی و بعد از اینکه خداحافظی خیلی کوتاهی کردی درو روی لیام بستی و سمت اتاقت روانه شدی.

خودتو گوشه ای از تختت گلوله کردی و پاهاتو تو آغوش گرفتی، چانه ات رو روی زانو هات گذاشتی و به اشکایی که فریاد میکشیدن تا از زندان چشم خودشونو نجات بدن اجازه خروج دادی. خیلی سخت بود. سخت بود از اینکه تو و لیام نمیتونستید لحظه ای رو باهم بگذرونید. سخت بود از اینکه به سختی میتونستی قیافه اش رو برای دو ساعت متوالی تماشا کنی و حتی یک روز صبح با دیدن قیافه اش بیدار بشی.

تو میدونستی با همچین روزی مواجه میشی. میدونستی وقت لیام بیشتر مواقع با کارای موسیقیش پره و قبول کردی و قلبتو توی دستای لیام گذاشتی و اجازه دادی همراه قلبت فرار کنه. ولی نمیتونستی دیگه تحمل کنی. اینکه همیشه چشم به انتظار کسی باشی که شب برمیگشت و با حالت خسته بهت نگاه میکرد برات تکراری شده بود. و تو نمیخوای این برای همیشه مثل نواری که مشکل داره و در هر دقیقه یک جمله رو بلغور میکنه، تکرار بشه.

عاشق لیام بودی و با تمام وجود از تمام اینا گذشتی، ولی میدونستی این برای همیشه نمیتونست ادامه پیدا کنه. نمیتونی برای همیشه روی مبل بشینی و فیلم نگاه کنی تا اون کنارت با حالت خوابآلود بشینه و نود درصد مواقع سرشو روی شونه ات بزاره و بخوابه. هرچیزی حد خاصی داره، و این قضیه از حد خودش گذشته بود و مثل آب جوشی روی گاز با شعله بالا سر ریز شده بود.

تو لیام رو در آغوشت میخواستی، دلت میخواد گرمای بدنش رو کنار بدنت حس کنی و لبخند بزنی. دلت میخواد برای لیام اتفاقاتی که در کل روز برات افتاده رو تعریف کنی و اون با لبخند بهت خیره بشه، نه اینکه با چشمای شکلاتی ای که خستگی رو فریاد میزنن بهت نگاه کنه و تنها لبخندی بزنه و بعد از اینکه نصف حرفات رو گفتی با لمس کردن بازون بهت بگه خسته اس و نمیتونه حرفات رو کامل درک کنه.

تو درکش میکنی، معلومه که میتونی درکش کنی چون تو عاشق لیامی. تو انقدری دوستش داشتی که هر موقع گفت نمیتونه کنارت باشه و باید برای آلبوم کلی کار کنه کنارش ایستادی، ولی... الان دیگه داری خسته میشی. خسته شدی از اینکه روز و شبت رو منتظر کسی بمونی که میدونی نمیتونه کنارت باشه.

One Direction + Zayn ImaginesWhere stories live. Discover now