مثلا رفتم کنسرت واندی :)
.
.
.
کلی بالا و پایین پریدم و جیغ کشیدم ولی هیچکدومشون یه نیم نگاه بهم ننداختن. :||||
انقدر جیغ کشیدم که خودمو خیس کردم. :||||
در اون وضعیت که اب ازم میچکید و همه جا رو نجس کردم...
یهو نگاه لویی بهم خورد و مات و مبهوت نگاهم کرد. :||||
.
.
.
اینم شانسه که ما داریم؟؟؟؟
نه خدایی این شانسه؟؟؟؟
YOU ARE READING
Funny Imagines (Persian Imagines)
Fanfictionایمجین های کوتاه و خنده دار وان دایرکشن