part three

2.8K 254 100
                                    

"سلام" ماریا پشت میزش نشست

"هم سلام ماری" لویی پوزخند زد چون ماریا واقعا از اسم کوتاه شدش متنفره.

"خب؟" ماریا سرشو کج کرد و با هیجان به لویی که چای اونو میخورد نگاه کرد.

"خب چی؟"

"خب دیشب چی شد؟ ازش فیلم گرفتی؟" ماریا توضیح داد

"فیلم؟ من فک میکردم اون فقط یه شوخی بود" لویی لیوان چایشو گذاشت پایین و با زبونش لبشو خیس کرد.

"اوه پس خوبه که این فکر رو کردی چون اگه فیلم می‌گرفتی معلوم نبود هری چه بلایی سرت می اورد" اون اهی کشید و چندتا ورق سفید و در اورد.

"ینی تو میگی عصبانی میشد اگه این کار و میکردم؟" لویی ابروهاشو بالا داد و پرسید.

"خب معلومه لو"

"حیف شد. حتما دفعه ی بعد ازش فیلم میگیرم" لویی با کلمات بازی کرد و نیشخند زد.

"میخوای کاری کنی اون تو رو با چمدونت بفرسته خونه ی پدرت؟"

"ها من اونو با چمدونش میفرستم خونه ی مادرش" لویی سریع جواب داد و بی توجه به این مسئله که خونه به اسم هریه.

"حالا هر چی" ماریا میدونست بحث در مورد هری به هیجا نمیرسه.
"راستی لو پدرت با هری کار داشت. گفت کسی هم مزاحمشون نشه" ماریا ادامه داد

لویی اخم کرد"اون همیشه با هری کارای مهم داره."

"اره شاید. حالا میتونی از رو میزم بلند شی؟ باید پرونده ها رو بررسی کنم"

لویی غر زد و با موبایلش به زین زنگ زد. وقتی ماریا بهش گفت که ساکت باشه اون به طرف دفتر کار خودش رفت. اون با هری چی کار داره معلومه که لویی کنجکاوه..

---

"آه اینجا بشین هری"

مارک از اون درخواست کرد و خودش هم روبروش نشست.

"با من کاری داشتین پدر؟" هری لبخند زد

"هری " مارک سعی کرد حرف بزنه" از پرونده هایی که بهت سپردم که چه خبر"

"همه چی عالیه آقای تاملینسون. بیشتر از نصفشون بررسی شده و یه موردی هست که باید باهم روش تمرکز کنیم. البته هر وقت شما وقت داشتین؟" هری رسمی حرف زد و پاهاشو جفت کرد.

"این خیلی خوبه هر وقت تونستی میتونی رو کمک من حساب کنی" اون با صدایی گرفته گفت و تلاش کرد بیشتر حرف بزنه.

"چیزی شده؟" هری به قیافه نگران اون زل زد.

"آه راستش چیزی هست که باید بهت بگم خارج از این بحث" مارک دستاش و می‌فشرد.

"چیزی میخوام بهت بگم و نباید به کسی بگی حتی لویی حتی همسرم جی هیچ کس"

"هری لطفا"

The Problems (larry persian)Where stories live. Discover now