بعد از نیم ساعت تو راه بودن اون از ماشین پیاده میشه.
در چوبی روبروش تقریبا باز بود. به اطراف نگاه میکنه هیچ کس داخل این کوچه ی لعنتی نیست.
کاغذ های پاره ی خیس همزمان با وزش باد تو هوا معلق بودند.
هری توجهی به سکوت حاکم نمیکنه و وارد خونه میشه.
"نیکول اینجایی" اون از در وقتی وارد میشد گفت.
صدایی نشنید جلوتر رفت.
همه جا شیشه های شکسته دیده میشد. تابلو ها پایین افتاده بودند."نیکول تو اینجایی؟" هری اخم کرد و با احتیاط گام برمیداشت.
"ه-هری" صدای ضعیفی از اتاق انتهای راهرو اومد و هری بلافاصله به سمت اونجا دوید.
"نیک؟" اون در و باز کرد" اوه خدای من"
نیکول کنار وان حموم نشسته بود و دستاشو تو هم قفل شده بود.
لباساش کف سرامیک ها ریخته شده بودند.
و اون چیزی جز یه تیکه پارچه که قسمت پایین شو میپوشوند نداشت.
"نگام نکن" نیکول همونطور که اشکاش سرازیر میشدن گفت و خودشو با دستای سفیدش پوشوند.
هری زانو زد و کتش و دراورد. "اشکالی نداره عزیزم. چه اتفاقی افتاد؟" اون کتشو دور دختر حلقه کرد و سرشو رو به سمت شونه های خودش برد.
نیکول آروم گریه میکرد
"ششش فقط بهم بگو چی شده" هری با مهربونی موهای اون دختر و نوازش میکرد و بوسه ی کوچیکی رو پیشونیش زد.
نیکول سرشو عقب تر داد و با هق هق گفت"اون گفت که پول این خونه و میبره بالا...گفتم...گفتم نمیتونم بیشتر از این بهش بدم اما" اون گریه بلندی کرد و با دستاش پیراهن هری رو چنگ میزد.
"اما چی؟ اون چیکار کرد؟" هری شونه های نیکول و گرفت و مستقیم تو چشماش زل زد.
"اون تمام وسایل و شکست.و-و بهم گفت که باید یجور دیگه پر-پرداخت کنم"
هری با چشمای گشاد شدش به صورت اون خیره شد و با انگشت شستش قطره های اشکی که مدام از صورت اون دختر پایین میومد و پاک کرد.
"بهم بگو اون چیزی که فکر میکنم نیست" اون با صدای محکم و غلیظ صداشو بالا برد.
"ن-نه...اون فقط اون فقط میخواست اذیتم کنه" نیکول سرشو بالاتر اورد "کاری با هم نکرد ام-اما گفت اگه تا هفته ی بعد پولشو ندم.." اون بقیه حرفشو خورد آب دهنش و قورت داد تا بیشتر از این گریه نکنه.
"بلند شو"
"لطفا"نیکول التماس کرد
"اشکالی نداره بلند شو"
هری سعی کرد اونو بلند کنه. دستاشو رو بازوهای نازک اون دختر گذاشت و همزمان بلندش کرد.
YOU ARE READING
The Problems (larry persian)
Fanfictionمشکلات بعد از ازدواج. لویی و هری همه چی دارن ولی فقط یکم سلیقه هاشون فرق میکنه. شاید همیشه سکس راه حل خوبی نباشه.. اونا میتونن باهم این مشکلات و حل کنن یا مجبور میشن از هم جدا بشن؟ #larrystylinson