سم کاملا روی در افتاده بود و من روی اون!
خوشبختانه شیشه پایین بود و سم از خطر رفتن شیشه به سر و صورتش در امان بود.
از وضعیت برایان خبری نداشتم اما با شنیدن " گاییدمت پسر " از زبون اون فهمیدم که حالش خوبه.
پام زیر صندلی گیر کرده بود و گردنم تقریبا زیر فرمون بود!
" سم؟ حالت خوبه؟ "
همونطور ک سعی میکردم خودمو از اون وضعیت خلاص کنم اینو گفتمسم تکونی خورد و گفت: نمیدونم
درد زیادی تو مچ پام بود و این سختش میکرد
برایان دری که سمت آسمون بود رو باز کرد و بیرون پرید
نمیدونم چطوری اما در سمت منو باز کرد و با دیدن ما تو اون وضعیت همونطور که شونه هاشو ماساژ میداد گفت: اوه اینجا رو باش" زودباش برایان یه کاری کن پام داره میشکنه "
من اینو با زحمت گفتم و سم نالید.مچ پامو گرفت و از زیر صندلی آزاد کرد و این خیلی دردناک بود!
دستمو به فرمون گرفتم و خودمو به راست متمایل کردم و تونستم بیام بیرون.
دست سم رو گرفتم و گفتم: زودباش سم باید تکون بخوریاون دستمو محکم گرفت و من کمکش کردم بلند بشه اما چون تعادل نداشت دوباره زمین خورد و بعد خودش بلند شد
از در بیرون رفتم و پایین پریدم
برایان هنوز داشت شونه هاشو ماساژ میداد
به اطرافم نگاه کردم و دور و برمون به جز یه جاده آسفالت طولانی فقط جنگل بودسم از در ماشین پایین پرید و کنار ما وایساد
پیشونیش زخمی شده بود البته یه زخم خیلی سطحی" چجوری درخت به اون گندگی رو ندیدی؟ کور بودی مگه؟ "
برایان اینو فریاد زد" خفه شو ! اونی که باید سرزنش بشه تو احمقی نه من! "
" به من چه ربطی داره؟ تو پشت فرمون بودی "
" تو حواسمو پرت کردی "اگه یکم دیگه ادامه میدادن دعواشون میشد!
واسه همین داد زدم : هر دوتون خفه شید!هر دو دهن هاشونو بستن و با اخم به اطرافشون نگاه کردم.
هر سه عصبی بودیم و نمی دونستیم چکار کنیم.
برایان گفت: باید لب خیابون واستیم و با یکی از ماشینای گذری برگردیم
سم پوزخند زد و گفت: احمقی دیگه! از وقتی تو جاده بودیم ماشینی دیدی؟ باید از تو جنگل بریم. اینطوری سریعتر می رسیم
" جنگل؟؟!! "
منو برایان با هم فریاد زدیم!" عقلتو از دست دادی؟ لابد قصه هایی که درمورد این جنگل گفته شده رو نشنیدی وگرنه هیچوقت همچین پیشنهادی نمی دادی "
سم دستشو بالا برد و به برایان گفت: تمامشونو شنیدم. تمام اون چرت و پرت ها رو. بچه این اگه باور کرده باشین
آستین لباسشو گرفتم و اونو سمت خودم کشیدم و با ترس گفتم: نه سم حقیقت دارن. باور کن همشون حقیقت دارن. پدربزرگ یکی از دوستهام قربانی همین جنگل شد.
بی توجه به حرف ما عرض خیابون رو طی کرد و گفت: من به یه مشت چرت و پرت اهمیت نمیدم. اگه خواستین دنبالم بیاین اگر نه تا صب همینجا بمونید بلکه یکی پیدا شد .
ایستاد و منتظر عکس العمل ما شد
به برایان نگاه کردم و ابروهامو با نگرانی بالا انداختم و دنبال سم از خیابون رد شدم و کنارش ایستادم و به برایان نگاه کردمبند دوربینشو دور گردنش انداخت و سمت ما اومد
کنار هم ایستادیم و به جنگل سیاه رو به رومون که طبق حرف مردم تا حالا بیشتر از پنجاه تا قربانی گرفته نگاه کردیم و بعد خیلی آروم سمتش قدم برداشتیم
YOU ARE READING
Aliens
Horrorبیگانه ها همه جا هستن اونا ممکنه همین الان زیر تخت خوابتون یا تو کمد لباس هاتون و یا انباری خونتون قایم شده باشن! اما نگران نباشید اونا به شما آسیبی نمی رسونن تا زمانی که شما اونها رو صدا میزنید!