" گابریل؟ "
اون صدام زد و من تمام حس های بد درونیم رو سرکوفت کردم و گفتم: بریم!!!
ماشین غرید و مثل قورباغه جلو پرید و این یه اخطار بود تا من کمربندمو ببندم!
اون غول آهنی چندباری جلو پرید و این بخاطر بی استعدادی سم تو روندن اون بود.برایان از پشت سر گفت: بلدی برونیش یا الکی نشستی پشت فرمون؟
در خونه باز شد!
برایان فریاد زد: داداش مکسه!! برو برو برو برو!! زودباش راه بیفت!!سم هول شده بود و من اینو از حرکاتش فهمیدم!
واسه همین سر برایان داد زدم: دهنتو ببند مگه نمی بینی هول شده؟!!!سم بهم نگاه کرد و گفت: ممنون واقعا بهش نیاز داشتم.
اون آهن پاره دوباره جلو پرید!
داداش مکس با دیدن ماشینش وسط حیاط از خونه بیرون اومد و با قیافه عصبانی سمتمون اومد!!
من جیغ زدم: برو سم !! یالا برو!
اون پاشو رو گاز گذاشت و بعد فرمون رو چرخوند و ما با یک پرش جانانه که نتیجه اش خوردن کله من تو سقف و پهن شدن برایان کف ماشین بود از حیاط خارج شدیم و تو جاده افتادیم!
برادر مکس با مشت های گره شده تو هوا دنبالمون می دوید و داد میزد!
سم از آینه بغل بهش نگاه کرد و خندید و برایان مشتشو پیروزمندانه تو هوا تکون داد و گفت: گاییده شد!!
از وقتی که یادم میاد برایان این کلمه رو در هر موقعی از جمله خوشحالی ، عصبانیت ، ناراحتی و .. به کار میبرد.
واسه همین شنیدنش توی هر موقعیتی برام دیگه چیز عجیبی نیست.ماشین تو جاده افتاده بود و فرمون دست سم بود.
" حالا کجا می ریم؟ "
من پرسیدم و سم جواب داد: یه جایی شاید خارج از شهر" دردسر نشه؟ "
" تو که ترسو نبودی"
" نترسیدم"برایان گفت: راست میگه نترسیده. فقط امکان داره یهو خودشو خیس کنه.
برگشتم سمتش و با اخم گفتم: خفه شو
سم گفت: یکی ضبط رو بزنه. نمیتونم چشامو از جاده بگیرم.
" تو این موقعیت ضبط میخوای چکار؟ "
برایان از بین صندلی منو سم خودشو جلو کشید و دکمه ضبط رو زد و ولوم رو بالا برد.
یه آهنگ خیلی قدیمی پخش شد.
من اون آهنگ رو میشناختم و اگه اشتباه نکنم اسمش " منو به ماه ببر " بود.خیلی وقت بود که تو جاده بودیم و زیادی از شهر خارج شده بودیم.
برایان گفت: ساعت نزدیک به یازده است. دور بزن سم. اگه ناپدریم بفهمه به جای جشن اومدم ولگردی حتما می کشتم.
سم گفت: هنوز نیم ساعت دیگه تا یازده مونده. با این قراضه حال میکنم. یکم دیگه جلو میریم و بعد دور میزنم.
" همزادپنداری؟ با این آهن پاره؟ نا امیدم کردی سم"
من به شوخی گفتم" کاری از دستم برنمیاد گابی . دوست پسر باحالت با این آهن پاره همزاد پنداری میکنه "
برایان با صدای بلند گفت: گوشیم نیست!
سم گفت: چشمای کورتو بیشتر باز کن. همینجاها انداختیش
" نیست!!! گوشیم نیست!! "
سمتش برگشتم و گفتم: احتمالا وقتی داشتیم از حیاط خونه میومدیم بیرون و خوردی زمین افتاده کف ماشین.
خم شد و دستشو زیر صندلیش کشید و داد زد: میگم نیست!!! ماشینو نگه دار سم!! نیست!!!
سم صداشو بالا برد: نیست که نیست! به درک که نیست. میگی چکار کنم؟؟
برایان با ترسی که توی صورتش فریاد میزد گفت : اگه افتاده باشه تو گاراژ چی؟؟
" نه! نمیتونه اونجا افتاده باشه!! "
من با نگرانی گفتم!سم برگشت سمت برایان و گفت: گند نزن به حس و حالمون! جیباتو درست-...
و قبل از اینکه حرفش رو تموم کنه من با توجه به درخت رو به رو به رومون جیغ زدم و گفتم: سم مواظب باش!!!!!
اون با ترس برگشت و پاشو محکم رو ترمز گذاشت!
کمربندمو محکم چسبیدمو برایان رو با جیغ هام همراهی کردم!
ماشین محکم با درخت برخورد کرد و از سمت راننده خم شد و محکم روی زمین افتاد!!
___________________
سلااااااام
واقعا مرسی بابت رای ها و کامنت هاتون. شماها خیلی خوبین❤❤❤این قسمت چطور بود؟
ممکنه اگه دوستی دارین که از اینجور داستانا خوشش میاد رو تگ کنید؟
ESTÁS LEYENDO
Aliens
Terrorبیگانه ها همه جا هستن اونا ممکنه همین الان زیر تخت خوابتون یا تو کمد لباس هاتون و یا انباری خونتون قایم شده باشن! اما نگران نباشید اونا به شما آسیبی نمی رسونن تا زمانی که شما اونها رو صدا میزنید!