میراث اولین بلک برن هیچی خارج از عادی نبود. بلک برن ها هیچ وقت یک خانواده ی ثروتمند یا قدرتمند نبودن ، حتی قبل از اینکه اپاکولیپس (پایان جهان) در سال 2020 اتفاق بیفته ؛ سالی که خون آشام ها بالاخره خودشون رو به دنیا نشون دادن و انسان ها رو برای حکومت به زمین به چالش کشیدن. قبل از اپاکولیپس، اونا فقط همین انسان های عادی هر روزه بودن و مثل خیلی آدمهای دیگه اونا قربانی خشم و خونریزی بین دهه ی جنگ طولانی بین انسان ها و خون آشام ها شدند.
زندگی هاشون نابود شد ، آواره ی خیابونهای سرد و بی رحم شدند، بدون حتی یک پنی.
با خوردن پس مونده های غذایی که از توی سطل آشغال ها پیدا میکردن و لاشه های هرچیز کوچک خوراکی زنده موندن.
سال های بین 2020 و 2031 تاریک ترین بخش زمانی بود که سیاره ی کوچک - قبلا- خاکستری و آبی به خودش دیده بود.
رهبران انسانی فاسد و خودخواه مجبور شدن به عنوان یک نژاد متحد بشن تا از مردم خودشون محافظت کنن :خودشون. اونا به رنج و عذاب کشیدن خیلی های دیگه اهمیت نمیدادن ؛ اونها فقط به زندگی خودشون اهمیت میدادن و اینکه چیکار باید بکنن تا از خشم خون آشام ها جون سالم به در ببرن.
خرابی ، سوگ ،شکنجه ی روح های بیگناه اون زمان ، اون رو به یکی از تاریک ترین زمان های تاریخ زمین تبدیل کرد... ولی گذشته ها گذشته ؛ داستان ما بعد از جنگ شروع میشه ، بعد از همه ی ویرانیها و نوسازی های زمین.
این داستانِ امیدواریه ، و اینکه چطور یک دختر به نفع جهان خودش رو قربانی میکنه...
اولین بلک برن در 1 سپتامبر 2420 به دنیا اومد ، چهارصد سال بعد از آغاز حکومت انسانیت بر روی زمین.
اون خوش شانس بود - اینو میدونست و بخاطرش سپاسگزار بود .
به هر حال اون یک انسان بود ، اون توی یک خانواده ی محترم متولد شده بود ، خانواده ای با حرمتی معقول وسابقه ای غنی ... هرچند داشت محو میشد.خانه ی بلک برن بخشی از اقلیت انسان ها بود-کمتر از 0.01 درصد از 5 میلیارد انسان از قرن25ام- که به وسیله ی رئیس های زورگوشون به بردگی گرفته نشده بودن.
خون آشام ها اقتصاد و هر اینچ زمین رو در کنترل گرفته بودن - یا ادعا میکردن- با یک مشت آهنی.(منظور سرسختی وبی رحمی) اونها صاحب جهان بودن ، هر موسسه ای ، همه ی مدارس ، بیمارستان ها ، کارخونه ها و سازمان های کاری و....
اونها صاحب همه چیز بودن.
اونها جهان رو با کنترل کردن چیزی که باعث میشد جهان بچرخه ، کنترل میکردن : پول
این خیلی ناگوار بود ولی هنوزم یه حقیقت محض.
پول باعث میشد جهان بچرخه ، و هر خون آشامی ، هر انسانی و هر گونه ی مظلومی اینو میدونست . اونها پول و امید رو گذاشتن برای لوکس کنترل کردن زندگی هاشون ، شکل دادن واقعیت و پوشاندن چیزهایی که واقعا مهم بودن.
اون بزرگ شد ، هر چند بارها پیش اومد که پدرش در تهیه کردن سرمایه ی زندگیشون دچار درگیری بشه ، ولی اونا هیچ وقت گرسنگی شدیدی نکشیدن و به اندازه ی بقیه از نوع خودشون (آدمها) درد و رنج رو تحمل نکردن.
ولی همونطور که مادر نورا و اولین میتونست چشمش رو به روی همه ی عذابی که اطرافشون اتفاق می افتاد ببنده ، این جامعه شون رو شکل داد (بقیه هم همینطور بودن) .... اولین به پدرش رفته بود .
اون وجدان اجتماعی و توانایی همدردی و دلسوزی برای اونهایی که از خوشحالی کمتری برخوردار بودن رو از پدرش به ارث برده بود . اون میفهمید طوری که خون آشام ها با انسان ها رفتار میکنن درست نیست ، و به خاطر این ازشون متنفر بود.
اون با هر سلول بدنش ازشون متنفر بود برای اینکه باعث شدن خیلی از انسان ها ، در سراسر جهان از سرنوشت اجتناب ناپذیر خودشون از فقر و بی عدالتی عذاب بکشن.
اولین و نورا به جای مدرسه توی خونه درس خونده بودن . اونا به طرز بحث برانگیزی منزوی بزرگ شدن.
این راه جاناتان بلک برن برای محافظت دخترش از حقیقت بی رحم بود ، ولی همونطور که نورا بی خبر از همه جا توی حباب کوچک خودش موند ، اولین جهان بیرون از امارت مجلل خودشون و تمام جدال و ستیزها و نابرابری های دنیا رو فهمید .
اون همینطور ناتوانی پدرش در تامین اونها در راهی که خودش میخواست رو فهمید . با گذشت سالها ، اعتبار اون خانواده پژمرده شد و تبدیل شد به هیچی به جز یک نام خانوادگی قدیمی و یک امارت بیش از اندازه بزرگ .
صرف نظر از پولی که از اجدادشون بهشون رسیده بود ، توی دنیایی که انسان ها هیچی نبودن به جز ظروف غذای متحرک ، سخت بود که تلاش کنی سطح والایی از احترام رو حفظ کنی و به امرار معاش بدون محدودیت و مانع از طرف حکومت خون آشام ها ادامه بدی ...
این چیزی بود که جهان بهش تبدیل شده بود.
این جهان اختلاف طبقاتی ، ترس و تعصب بود .
انسان ها کنترلی روی زندگی و سرنوشت خودشون نداشتن ... پس کی داشت ؟
اونها حق انتخاب های معدود خودشون در زندگی ، قدرت و آزادی کم خودشون رو وقتی یاد گرفتن که مارکوس والریو ، یکی از قوی ترین خون آشام های سلطنتی قرن 25ام از آلیس بلک برن – خواهر زاده ی جاناتان ، دخترعمه ی نورا و اولین- خواست که باهاش ازدواج کنه .
و البته که آلیس نمیخواست .
ولی همونطور که قبلا گفتیم ، اون یک انسان بود ، انتخابی نداشت
YOU ARE READING
Dark And Dangerous Love (18+) [Persian Translation]
Fanfiction"همه چیز در جهان درباره ی سکسه ، به غیر از سکس. سکس درباره ی قدرته" -اسکار وایلد خلاصه داستان : زمین : سال 2438 دنیا الان متفاوته : به وسیله ی هیولاهای بی رحم و ظالم حکمرانی میشه. تمام چیزی که اولین بلک برن میخواست آزادی بود. ولی چطور میتونی از پیرت...