annoying twin brother.2

2.3K 96 9
                                    

"اره" هری خندید‌‌.

"و الان داری بهش میخندی" بهش واضح اشاره کرد ."ای نشونه بی تجربگیته و باعث میشه احساس ناراحتی کنم "

"این بی تجربگی نیست"اون از خودش دفاع کرد"من فقط ازت خوشم میاد همین"

"نه تو از من خوشت نمیاد" کم دست به سینه وایساد"تو فقط میخوای منو بکنی"

"خب چون میخوام"هری سرشو تکون داد.،"همینطور میخوام موهاتو نوازش کنمو برات عروسک تدی بخرم" هری از قصد برای کم خمیازه کشید

"من بچه نیستم"

"فعلا داری مثل بچه ها رفتار میکنی"

"چرا چون تا الان نگاییدمت؟"

"نه"اون داشت سعی میک.رد بحثو عوض کنه.چیزی که کم میدونست این بود که هری با ابراز کردن احساساتش خیلی مشکل داشت .برای همین از شوخ طبعیش استفاده میکرد تا نا امنیشو برطرف کنه. هری ادم ساده ای بود و میشد حدس زد توی ذهنش چی میگذره.

"من دوست برادرتم! دلیل نمیشه چون صورتت خیلی شبیه برادرته مثل اون با تو رفتار کنم!اگه یکم بهتر با من برخورد میکردی و مواقعی که منو میبوسیدی صورتت شبیه برادرت نبود شاید ازت خوشم میومد."

"پس اگه من تورو روی تختش ببرم و بخورمت.؛ صورتم بین پاهات مظطربت میکنه؟"

"هری"کم دستشو روی پیشونیش گذاشت و یه قدم عقب رفت. اون احساس میکرد کلمات هری اونو داغ میکنه."این دقیقا همون چیزیه که میگم"

"یعنی مظطرب میشی؟" جدیتر از قبل پرسید

"نم..نمیدونم"انگار لکنت زبان گرفته بود"شاید نه"اون بلافاصله گفت و همون لحظه پشیمون شد چون هری با یه نیشخند نگاهش میکرد. کم داشت بدتر به هری امید میداد بحای اینکه اونو فراری بده.

"خب چرا امتحان نکنیم ببینیم چی میشه؟"

"من منظورم این نبود هری"کم باز نالید.
هری یه مقداری از موهاشو گرفت و توی دستش پیچ داد در حالیکه اون داشت لباشو گاز میکرفت.
سعی کرد بدون سر به سر گذاشتن تا جایی که ممکنه چشماشو ازچشمای هری دور نگه داره.
کمرون یه دسته ای از هوای گرم اطرافشو احساس مرد که کناره بینیشو نوازش میداد.

پاهای هری کاملا بهش چسبیده بودو سعی کرد چونه ی کمو بالا بیاره.

" باید قبولش کنی عزیزم" هری زمزمه کرد

-Breatheprincess(oneshots)Onde histórias criam vida. Descubra agora