رسيدم خونه تيلور خوابيده بود منم خوابيدم صبح منو تيلور صبحونه خورديم تيلور گفت بريم قهوه بخوريم؟ گفتم باشه گفتم تيلور وايسا گفت چيه؟ گفتم بيا بريم فيلم رو ببينيم گفت اوووو راست ميگي رفتيم فيلم رو ديديم من اون موقع خوب دقت نكرده بود ولي تو فيلم هري توي اتاق مامانم بود كه منو بابام رفته بوديم بيرون هري تفنگ دستش بود مامانم رو كشت تو چشام اشك جمع شده بود زدم زير گريه تيلور خيلي ناراحت بود من من لباسمو پوشيدم زود رفتم گفت كجا ميري؟ گفت ميرم پيش هري گفت منم ميام منو تيلور رفتيم باد ميومد من با گريه گفتم چرا زندگي منو خراب كردي از من چي ميخواستي؟! گفت منو از كجا پيدا كردي؟؟؟؟؟ قبلا يه دوست داشتم مي گفت هري دوست منه هر صبح ميره قهوه ميخوره من مي خوام حق خودمو ازت بگيرم هري منو بغل كرد همين طور كه گريه ميكردم تيلور تعجب كرد گفتم منو ول كن گفت من بخاطر تو اونو كشتم گفتم مگه تو منو ميشناسي گفت پيش بابات كار ميكردم همه چيو به من گفته من گفتم چرا مامان منو كشتي؟؟؟؟!!!! گفت اون ميخواست تو رو بكشه اون ترو از پرورشگاه اورده!!!!!! گفتم من اينو باور نمي كنم داشتم ميرفتم مچ دستمو گرفت گفت تو بايد اين حقيقت رو باور كني!!!!!!!