3

971 118 44
                                    

چهارتايي رفتنو سوار ليموزين شدنو به سمت مهمونى حركت كردن

خونه دنيل تا جايي كه توش مهمونى بود بيشتر چند تا خيابون فاصله نبود

تا وقتى به مهمونى برسن كندال تو ليموزين آيينه جلو چشمش بودو با چشماش ور ميرفت

دنيلو لوييم در گوشى حرف ميزدن

هرى يه لحظه هم آيفونشو زمين نذاشت

خيابونا واقعا شلوغ بود

خيليا با ماشين شخصيه خودشون آمده بودن براى همين ترافيك شديدى بوجود اومده بود

دنيل شيشه رو پايين كشيد تا دور ورو ديد بزنه

كندال چشماشو سمت دنيل چرخوند
"عزيزم ميشه پنجره رو ببندى موهامون خراب ميشه،تا مهمونى چيزى نمونده"

دنيل يه لبخند زد
"كندال اينقد لوس نباش يك ثانيه هم نشد كه،باشه چشم الان ميكشمش بالا"

كندال دستاشو رو هم فشار دادو آيينشو گذاشت تو كيفش

مهمونى توى سالن ورزشيى بود كه با مدرسه يك كيلومتر فاصله داشت،بنابر اين ماشين ها نميتونستن تا جلوى در سالن برن

راننده ترمز كرد و وايستاد و بعد سرشو سمت هرى چرخوند
"جلو تر از اين نميشه رفت اقا"

هرى ايفونشو روى پاش انداخت
"خب مثل اين كه بايد پياده شيم"

همه با تكون دادن سرشون تاييد كردن و از ماشين پياده شدن

توى راه هيچ حرفى رد و بدل نشد فقط دستاى همو گرفته بودن

نايل،يكى از دوست هاى صميمى هرى،كنار سالن منتظرشون وايساتاده بودو با تكون دادن دستش وجودشو به هرى نشون داد

هرى از ديدنش خوشحال شد

دست كندالو ول كردو رفت نايلو بغل كرد

نايل دوست دخترى نداشت بنابراين تنها اومده بود

هرى بعد يكم حرف زدن كندالو ديد كه شروع به كوبيدن پاهاش به زمين كرده بود
"عزيزم نمياى بريم؟"

هرى با نايل دست دادو رفت سمت كندال دستشو گرفتو رفتن تو سالن

سالن واقعا شلوغ بود،واقعا شلوغ

وقتى كندال و هرى وارد سالن  شدن  همه نگاها رفت سمتشون

اونا واقعا جذاب به نظر ميرسيدن

Bad Boys,Good Lips(Larry Stylinson)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن