باربارا رفت تو اتاقه بچه كلاه سرش كرد
رفتم باربارا رو بغل كردم و بوسيدمش
تريسي اومد گفت اوه
منو باربارا تعجب كرديم
باربارا گفت خاله؟!😳
گفتم ام 😳
تريسي خنديد گفت باي باي
باربارا دويد گفت خاله ما رو ديدي؟!
گفت اره
گفت يا علي خب حالا برو با موبايلم بازي كن بدو
اومد تو اتاق
من دستشو گرفتم و بردمش تو سالن
باهاش تانگو رقصيدم
خنديد گفت زين داري پامو له ميكني!!! 😏😒
گفتم واي پامو برداشتم
پري گفت ما بريم باي
رفتم زدم كانالي كه فوتبال ميداد ديدم گل نشد يه مجسمه رو پرت كردم به تلويزيون
باربارا اومد گفت ديوانه
لبخند زدم
گفتم توله سگ چيكار كردي! وحشيه امازوني