What's going on ?!

49 7 4
                                    


گوشیمو دستم گرفتم و یه اهنگ کلاسیک قدیمی رو پلی کردماشک ها از رو صورتم میباریدن و من هیچکاری نمیتونستم بکنمهیچوقت نتونستماهنگ تموم شد و من کادوی پوشیده شده بین کاغذ زرد رو توی. دستام گرفتماون که‌نمیاد پس من کادو رو باز میکنم و بین اون چندتا کادوی دیگه ی سال های گذشته میزارمجعبه کادورو توی دستم چرخوندم تا بازش کنم اما صدای چرخش کلید توی قفل در منو از کاری که میخاستم بکنم بازنگه داشتنه نه قرار نبود مامانینا الان بیان-(ا.ت)لعنتییییاز جام‌پاشدم و داد زدم-شما قرار نبود اینجا باشین برای چی اومدین چراااا؟؟بابام به سمتم اومد- (ا.ت)!‌ارووم باش ، ما...-نهه هیچی نگیدبغضم شکست و بدو بدو به سمت اتاقم رفتم و خودمو روی تخت پرت کردمصورتمو با بالشت پوشوندم و زار زدم چرا باید خانوادم منو اینجور ببینن و بشکنن؟هرسال فک میکنن روانیتر میشم !اما‌ من سالمم فقط عشقمو ندارمتیکه دیگه ی قلبمو ندارماحساس گذاشته شدن یه دست روی شونم و حس کردم-هی بیخیال نمیخای که روز‌تولد بزرگترین فرد زندگیت این کارو کنی؟سریع به پشتم نگاه کردما..اشاون اون چجور اینجا بوددهنم باز نمیشدکاملا لال شده بوداون مهم بغلم کرد و من با چشمای باز گریه میکردم-هیییس اروم باش،من اینجام اون خودشو ازم دور کرد و به چششمام نگاه کرد-میدونستی همه اینارو مدیون خانوادتی؟مدیون احساس پاکتی؟با شوک بهش نگاه میکردمچی میتونستم بگم-خب من اینجام چون یه خانواده که عاشق دخترشون بودن بزور پیدام کردنو گفتن که لازمه دخترشونو ببینم و من اینجاماون به من لبخند زد و این باعث شد من چال هاشو ببینمدستم وگرفت و منو به سمت پذیرایی برد و پشت میز و کیک نشوند-ووو این کیک منهمن هنوز تو رویامتنها سرموبه علامت اره تکون دادم-تو رویایی اره؟اگه رویا نبودی الان خانوادم اینجا بودن ،من دیوونه شدم ؟اونا غیب شدن یهواون خندید- نه اونا خاستن ما تنها باشیم درواقع من خاستماون به چشمام نگاه کرددقیقا به عمقش-من دی اماتو دیدمانگار که یه پارچ اب یخ ریخته باشن روماون چیکار‌کرد؟واییی -من متاسفم که توی این سه سال پیدات نکردم در صورتی که تو هرروز دی ام میدادیاون بهم ببخند زد-میتونم یه کاری‌بکنم که ببخشیم؟من با اشکایی ک از رو صورتم میباریدن سرمو به‌معنی اره تکون دادمو این لبهای اون بود که حالا روی من فشار داده میشد و تنمو به‌اتیش میکشیداون ازم کمی فاصله گرفتو گفت- نمیخای بهم تبریک بگی؟من با لبخند رو لبم و با شوکی که هنوز روم‌بود لبهامو باز کردم-تولدت مبارکو اون خنده نخودیشو کرد و باز‌ منو بوسیداش-میدونستی تو زیباترینی؟من واقعا از تو خوشم اومد از وقتی که عشق پاکتو فهمیدممن دیگه چی میتونستم بگم وقتی که توی یه ثانیه همه چی بهم داده بوداما‌بدون توجه به من اون کادوشو باز‌کرد و جلوی چشم ما حالا یه عروسک درامر بود و یه فلش که روی کاغذ اویزون بهش ‌نوشته شده بودتمام وویس های من برای بهترین درامر دنیا زمانی که دیدمش

Birthdays without youTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang