بعد از اینکه چارلی مرد لایلا یه چیزی رو فهمید:
أنت تقرأ
She//girlxgirl (persian)
القصة القصيرةیه داستان [/عاشقانه/] کوتاه. "اون خورشید بود و من ماه بودم. نکته اینجا بود که خورشید خیلی زیاد عاشق ماه بود, پس اون هرشب مرد تا بزاره اون نفس بکشه." [اولین کتاب از مجموعه "sad"] نوشته ی calumisnotasian@
088
بعد از اینکه چارلی مرد لایلا یه چیزی رو فهمید: