امشب و برای همیشه

162 24 3
                                    


اشک،اشک،اشک
-لعنتی میشه واسه یه بارم که شده بیای؟
در حالی که اون مایع گرم از دستاش سرازیر میشد،ناله کرد.

+...

-لعنتی،تو هیچ وقت نیستی.الان که می خوامت کجایی؟ منِ لعنتی، امشب، زیادی ناراحتم.
داد زد تا جایی که آخرش دوباره به یه ناله تبدیل شد.

+خودت باید بسازیم.

-چی؟

+توی ذهنت.

-باشه.

+سلام.

-میشه...

+آره.
هی تو خیلی کوچولویی.الان توی بغلم گم شدی.

-خوبع.

+چی؟

-که گم بشم.

+خوب،وتو الان منو باور داری؟

-که چی؟

+که اینجام؟

-ارع.

...

+من باید برم.

-میشه نری.می دونم خیلی چندش آورم ولی..

+نه تو چندش آور نیستی؟ تو فقط خسته ای؟

-.... .

+هی این چیه؟

-هیچی؟

+گفتم این چیه؟ چندمین بارته؟

-نه فقط همین زخمه.

+چند بار؟

-چی چند بار؟

+خودت می دونی.

-97.

+با این بار میشه 98؟

-آره شاید.
میشه حرف نزنی. فقط منو توی قفسه ی سینت جا بده.

+موهات بوی خوبی میدن.

-... .

+الان چه حسی داری؟

-لذت.

+نکنه جنسی؟

-اره.

+اوه.

-چون الان پیشمی.
برای امشب و...

وقتی که دختر خوابید آخرین کلمه هاش تبدیل به ناله های بی معنی شدن.

صبح که بیدار شد، من رفته بودم.
البته پس فردا دوباره اومدم تا بهش سر بزنم.
ولی وقتی برگشتم،تیغ نود و نهم بالاتر خورده بود.
درست روی رگش،دست چپ.

اون، اون شب می خواست بگه:

(امشب و برای همیشه)

_

Harry





همش یه توهمه !Where stories live. Discover now