خب این داستان رو براساس اتفاقاتی که توی ( role play ) برا من اتفاق افتاد مینویسم....
امیدوارم دوستش داشته باشین ♡.................................
هیچ وقت اون طور که میخواستم نشد .....
هیچ وقت نتونستم از آدم های مهم زندگیم محافظت کنم.....
هیچ وقت نتونستم واقعا خوشحال بمونم....
هیچ وقت نتونستم بهش بگم چقدر برام مهمه و دوسش دارم......
هیچ وقت نتونستم بفهمم واقعا چه حسی دارم........چون من گم شده بودم .......
چون من آبی بودم و اون قرمز .......
YOU ARE READING
EVERYTHING IS BLUE
RomanceYou were red....... and you liked me because I was blue...... But you touched me........ and suddenly I was a lilac sky........ Then you decided purple just wasn't for you!!! اون قرمز بود و من آبی...... و وقتی فهمید بنفش دوست نداره احسا...