تو مهمونی نشستی
یه موز خوشگل همچین چشمکی میزنه هااااا!
از اول که نشستی واسش برنامه ریختی چجوری برش داری
اول فک کردی به بهونه دسشویی رفتن بری برش داری
بعدش به داداش گودزیلات گفتی بیاره گفته مگ من حمالتم؟😕
بعد فکر بمب به سرت رسیده
"یه بمب بزنم؛همه جیغ بکشن حواسشون نباشه؛بعدش برش میدارم..."
یهو حین همین افکار...
یه پسره ی آب کونی میاد همون موزو برمیداره😵
😢😠😖
![](https://img.wattpad.com/cover/106605425-288-k605802.jpg)
YOU ARE READING
ضدحال😑
Non-Fictionچیزای مسخره ای ک با اتفاق افتادنشون دلت میخاد بقیه رو ب فاک بدی😠😑