part1

680 42 1
                                    


با بی حالی تمام اسپری رو فشار میدادم...
ابی..سبز...قرمز....
تو انتهای اون کوچه....تنها بودم و برای خودم دیوارو رنگ میکردم و طرح مینداختم...
من عاشق رنگ هام....
میترسیدم یکی بیاد خفتم کنه...
از افکار خودم خندم گرفت و ب نقاشی کردن ادامه دادم....
ک ی سایه دیدم ...
برگشتم عقب از ترس چشمامو بستم و فقط اسپری میکردم سمتش...
وقتی باز کردم ..دیدم ی پسره ک ی جعبه پیتزا گرفته جلوش و جعبه کاملا خراب شده...
:-هعییی تو پیتزامو خراب کردی...
بهش نگاهوکردم و پوزخند زدم...خیلی جوجه بود...چشمای روشن و موهای طلایی...بدجور هات بود ...وقتی دیدمش ناخواسته لب پاینیمو گاز گرفتم اون باعث می‌شد گرمارودی بیشتر حس کنی .... مخصوصا من ک نازه کلاب و ترک کرده بودم و شلوارک برآمده شده بود ...و فک کنم ب گربه های ماده ام می‌تونستم حس داشته باشم ...و چرا دارم نقاشی میکنم؟
چون فقط میخوام آروم شم
ی پوزخند زدم و گفتم
:-میخواستی وسط نقاشی کردنم نیای..
:-تو باید برام ی پیتزایی دیگه بخریی
:-ن من مجبور نیستم..
:-چرااا تو پیتزامو خراب کردییی
:-میخواستی نگیریش جلوت
:-تو داشتی رنگ اسپری میکردی روم و من از خودم دفاع کردم
:-میخواستی از کوچه من رد نشی
:-کوچه مطعلق ب تو نیست ..ی جای عمومیه برای عبور و...
بحث من باهاش بالا گرفت...ی پوزخند زد و گفت:
هه تو خیلی بزدلی ...میخواستی از خودت با اسپری دفاع کنی ...کوچولو حندید
ی پوزخند زدم..
-:من بچم؟
-:ارهههه
اسپری رو انداختم زمین ...و رفتم سمتش...خیلی خیلی بهش نزدیک شدم...
چشاش از تعجب گرد شده بودن...
یقشو گرفتمو کشیدمش تا ته کوچه و پرتش کردم سمت دیوار....
:-هعییی چیکار میکنی..
:-من کوچولو ام نه پوزخند زدم و ادامه دادم حالا نشونت میدم بیبی
کمربندم رو باز کردم ....
با تعجب بهم خیره شده بود..
کمربندمو در اورد ویکی از دستای پسره رو ب لوله گاز بستم ...
و یقه لباسشو گرفتم و تو تنش جر دادم...
:-هعی عوضی داری چیکار میکنیییی.....
:خفه شوووو
:-ولممم کننننن....
یدونه زدم تو گوشش...خفه شو گفتم ....
شلوارشم از تو پاهاش کشیدم بیرون...
فاک ...چ بدن سفیدی داشت...
یدونه محکم زدم رو کونش...
جیغ زد...
با ی تیکه از لباسش دهنشو بستم ...خیلی شل...
کشیدمش رو زمین و پاهاش رو باز کردم و نشستم بینشون ...شلوار خودمم تا زانوم کشبدم پایین...
:-یکی اینجا نیاز داره ک ادب بشه....
پسره محکم تقلا میکرد و سعی داشت دستشو ازاد کنه...ی نیشخند زدم...بهش خیره شدم...فاک اون عالی بود....
خم شدم روش و نوک سینه هاشو لیس زدم
و زبونمو ب طور دایره ای رو نوک سینش میچرخوندم
صدای ناله هاش بلند شده بود..
-:ایییی
گازش گرفتم و اون جیغ کشید..
یه پوزخند زدم...
انگشتمو کشیدم روی سوراخش...
اماده ای بیبی ....
با چشاش التماسم میکرد....
خودمو روش تنظیم کردم و تا ته محکم واردش کردم...صدای جیغش بلند شد....
:-اهههههه شتتتتتتت اییییییییی
محکم ب خاکای رو زمین چنگ میزد ...خودمو اروم تکون دادم
فاک لعنتی خیلی تنگ بود.
+:فاک
به بازو هام چنگ میزد و ناله میکرد...
حرکتمو توش سریع تر کردم...
روناشو گرفتم و محکم بالا پاینش میکردم...پارچه رو دهنش افتاده بود و صدای ناله هاش محیط رو پخش کرده بود...
دستمو رو دیکش حرکت دادم...
اروم اروم اروم..
ناله هاش بدتر شد...
:-ایییییی اه
از شدت تحریک شدن داشت باهام همکاری میکرد..
از بدنش می‌تونست بفهمی اون باکری و این اولین تجربه من با ی پسر ...
انگشتمو تو دهنش کردم و اونم لیسش زد...صدای برخوردش به بدنم بدجور تو محیط پخش شده بود و با صدای ناله هاش هماهنگی خاصی ایجاد کرده بود...
حرکتمو تند تر کردم ک یهو ناله هاش شدید تر شد..
-:اهههه فاکککک
فهمید پروستاتش رو پیدا کردم ...تند تند ضربه میزدم واون فقط گریه میکرد ..یعنی فقط چند ثانیه همراهبم کن...کم کم احساس کردم نزدیکم ...درش اوردم...ناله کرد
-:اه
دیکمو رو دیکش حرکت میدادم و رو خود دیکش اومدم
+:فاک..
چند ثانیه سست بودم از گرمای کام سفید من که آروم روی پاهای سفیدش می‌ریخت و ی تضاد هم رنگ ایجاد کرده بود اومد

-:اهههه
دستشو باز کردم و کمر بندمو بستم و شلوارمو پوشیدم.
رو زمین بی حال افتاده بود و از درد ناله میکرد....و تمام گونه هایش مرطوب از اشکاش بود
ی پوزخند زدم
*:خب دیگه فک کنم ادب شدی
لبخند تلخی زد
کولمو و اسپری هامو برداشتم ...
+:یادت نره جوجه طلایی اینجا کی رییسه .هه
کولمو انداختم و رفتم سمت خیابون....
و دیگه هیچ وقت ته هیچ کوچه ای هیچ جوجه طلایی مزاحم کارم نشد...
و کی میدونه شاید من دلم برای اون تنگ میشد....

colorWhere stories live. Discover now