پول تاکسی رو حساب کردم و ازش پیاده شدم
رفتم تو مغازه ...واوو یه مغازه ی بزرگ که از درو دیوارش عکس سلبریتی های جدید و قدیمی میباره ...واوووو
ولی خب من فقط دنبال 5 نفر میگردم ...وایییییی واقعا میخوام جیغ بزنم ..وایییییی نگا پوستراشون
رفتم سمت لباسها و یه سوییشرت جین ابی که پشتش عکس نیمرخ سایه خورده هری بود ...واقعا قشنگ و جذاب بود
یه تیشرت بنفش برداشتم که روش عکسه یه گیتار بود و روی گیتاره نوشته شده بود واقعا قشنگ بود و زیاد توچشم نبودN.H
یه کپ مشکی برداشتم که روش حرف Zنوشته شده بود
از یه قسمت دیگه ای از اون مغازه یه کتونی برداشتم که کپیه کتونی های لویی ...و یه گردنبند که اسم لیام روش بود و نقره ای رنگ بود
رفتم تو اتاق پرو و پوشیدمشون واقعا بهم میومدن
پول لباسارو حساب کردم و رفتم مغازه روبه رویی و یه کوله توسی که خطهای ملایم صورتی روش بود رو خریدم و کیف کوچیکم رو گذاشتم تو کوله ام
یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت کافه ی جلوی دانشگاه
YOU ARE READING
our love...our life
Fanfictionداستانی متفاوت و پرماجرا از زندگی یه دخترعاشق زیبا و درعین حال لجباز از خوندنش پشیمون نمیشید