○چپتر دهم○

3.6K 505 46
                                    

{تو حسودی (Jealous) .یجورایی میتونم بگم تو Jealouis یی.}

*_*_*_*

لویی با خودش خندید وقتی دید که هری با عجله این ورو اون ور میره.

"چیکار میکنی بیب؟" اون با علاقه پرسید.

"جما میخواد بیاد دیدنمون، و من خواب موندم."

لویی نخودی خندید،باعث شد که هری وایسه.هری به لویی نگاه کرد .

"میخندی؟" هری با ملایمت گفت.

"نه نمیخندم." لویی به سرعت گفت.

"نخیر داشتی میخندیدی." هری لبخند زد، لویی چشمهاش رو چرخوند.

"ما ده دقیقه دیگه وقت داریم بیب"

و بعد اون هری به سرعت شروع کرد به لباس پوشیدن، با فکر خنده ی لویی توی ذهنش.

*_*_*_*

لویی یکی از ابروهاش رو بالا انداخت وقتی حالت جما رو دید. اون استرس داشت،حسابی استرس داشت.

"مشکل چیه؟" لویی پرسید و کنار هری نشست.

اونها همه قیافه ها و زمزمه هارو نادیده گرفتن.

"من این پروژه رو توی کالج ،جایی که باید یه فیلم کوتاه فیلم برداری کنم، دارم.یه دختر از دانشکده زبان مسئول نوشتن فیلمنامه رو داره و یه پسر از دانشکده نمایش با یسری از افراد یه گروه باید توش بازی کنن."

"خب؟مشکل چیه حالا؟" هری پرسید همونطور که گیج نگاه میکرد، چیزی که بود.

"بازیگرا کافی نیستن.یکی از بازیگرای نقش اصلی مریض شده و ما هیچ کسی رو نداریم که کمکمون کنه،خب مشکلات من بسه، چطورین؟"

لویی دربارش چند لحظه فکر کرد.تور دوماه دیگه بود.زمان کافی بود.

"اوه، ما خوبیم، خیلی خوشحالیم برای..."

"من کمکتون میکنم." اون حرف هری رو قطع کرد.

"تو چی کمک میکنی؟" جما پرسید.

"من توی پروژه ات کمکت میکنم، مگر اینکه خلاف قانون یا چیزی باشه."

جما سرش رو تکون داد،گیج بنظر میرسید.

"نه نیست ولی ولی نمیتونم ازت بخوام که..."

لویی حرفش رو قطع کرد." نه کمکت میکنم."

mask of lies  ( l.s persain translation) Where stories live. Discover now