○چپتر یازدهم○

3.6K 485 36
                                    

Chapter 11

اخطار: اسمات، اگر دوست ندارین خواهشا از اون قسمت رد شین.

{من مثل مایلی سایرس لباس نمیپوشم.}

*_*_*_*

لویی دولا شد به سرعت پوشه رو قاپید.

"مامور نیکولاس؟" لویی با دیدن کارا از جا پرید.

"اه ، مامور ربکا." کارا تقریبا گیج بنظر میرسید.

"اینجا چیکار میکنید؟"

لویی آب دهنش رو قورت داد اما بسرعت فریبنده لبخند زد.

"دنبال کیف پولم میگشتم.فکر کنم انداختمش اینجا."

کارا سرش رو تکون داد.

"کیف پولتون رو توی دفترتون جا گذاشتین."

لویی یه صدایی از سر سورپرایز شدن در اورد،"اوه واقعا؟ نمیدونستم."

کارا سرش رو تکون داد و رفت.

دوربین شروع به حرکت کرد به سمت پشت لویی، کرد و انگشتاش رو نشون داد.

*_*_*_*

کارا با عجله به سمت اتاق ملاقات حرکت کرد،چشمهاش همه جارو چک میکردن.

اون به سرعت در رو باز کرد و مطمئن شد کسی اونجا نیست و بعد رفت داخل.

"فکر میکنم مامور نیکولاس داره یه چیزی رو از ما قایم میکنه.

هم باهاش موافقت کردن.

"ما همه مامور نیکولاس رو میشناسیم،اون استاد دستکاری کردنه. میتونه طوری گولمون بزنه که همه فکر کنیم هرکاری میکنه درسته."

یکی از افردا اونجا دستش رو بالا برد. کارا بهش نگاه کرد همونطور که شروع به حرف زدن کرد.

"خب پیشنهادتون چیه؟یعنی میگین مامور نیکولاس ربطی به قاتل داره؟"

کارا لبهاش رو جویید.

"خب،اون برای اینکه مامور هولارد اینکارو کرده شواهد زیادی بهمون نداد.مگه نه؟ همه چیزی که بهمون نشون داد  یه عکس بود که به راحتی میتونسته فوتوشاپ کنه، هیچ کسی چک نکرد. ما زیادی بهش اطمینان داریم."

"خب ما قرار الان چیکار کنیم؟"

کارا برای یه لحظه وانمود کرد داره درباره اش فکر میکنه " خب میتونیم توی فایلاش رو بگردیم."

mask of lies  ( l.s persain translation) Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora