همش از اونجايي شروع شد كه من بغلت كردم ...
خيلي عادي [و دوستانه]!
يكم گذشت و اون بار كه اومدم واسه خدافظي لپتو ببوسم، شيطوني كردم و شد يه بوسه ي خيس! و تو خنديدي و هيچي نگفتي و زدي پشتم!
بعدش توو اون مهموني كه براي چاهارمين بار توو عمرم رژ زدم و خيلي قرمز بود و مايع ... خنديدي و تحسينم كردي كه بهم مياد ...
اونوخ بود كه شيطون درونم هلم داد سمت ترقوتو و من اونجا يكم رنگ رژمو كم رنگ كردم!!!! خجالت نكشيده بودم اصلا ...
و تو بازم خنديدي و هيچي نگفتي و توو طول مهموني هر كي ميپرسيد كار كيه، [محجوبانه] و با چشمك بهم نگاه ميكردي و منم ميخديدم [شايد احساس غرور داشتم ...]
بعد از اون مهموني كه فرداش عكاس جمع عكسايي برامون فرستاد كه دو تايي بود و حتا كمي غلط انداز ديده ميشدن ... تو يه وويس فرستادي و توش داشتي جيغ ميزدي كه هيجان زده بودي و [شايد] داشدي از ته دلت ميخنديدي ...
و يكي از لعنتياش ... دقيقن اونكه من سمت ترقوت خم شده بودم و تو توو اون لحظه سرت بالا بود و چشمات بسته و لبات نيمه باز ... [ ~_~]
اونو توييت كردي و يه ":)" جهت توضيح نوشته بودي ...
بعدش كه رفتيم استخر حدود 20 نفري ...
من يه مايوعه 3 تيكه ي مشكي بند دار پوشيده بودم و تو يه مايوعه قرمز سوراخ سوراخ!
همه پريدن توو آب و داشدن جيغ ميزدن ...
اومدم شيرجه بزنم كه از پشت دستم كشيده شد و ...
برگشتم ديدم تويي در فاصله اي حدود يه وجب ... و تو يكم قدت كوتاه تر از من بود ...
هيچي نگفتي و من از لمس انگشتات فهميدم داري بند اصلي كه گويا باز شده بود رو ميبندي!
بعد دستتو گذاشتي رو كمرم و به جلو هدايتم كردي ...
فقط خنديدم و شيرجه زدم ...
از آب سرمو بالا آوردم ديدم هنوز اونجا وايسادي ...
^ - بيا ديگه!
+ شنا بلد نيسدم (خنده)
- شوخي؟؟ (خنده)
+ خيلي كم ... در حد هيچي!
- بيا من كمكت ميكنم! ×-× ^
نشستي لبه ي استخرو آروم اومدي توو آب و چون قسمت عميق بود پاهات نميرسيد ... دستتو گرفته بودي به ميله ها و [منتظر] نگام ميكردي ...
با يه حركت آروم خودمو رسوندم بهت و به موج آبي كه از طرف من به سمتت اومده بودن و داشتن از بدنت بالا ميرفتن نگاه میكردم ...
من لرزيدن بدنتو ميزارم به حساب انرژي تويه آب XD
دستتو گرفتم و كشيدمت وسط تر ...
^ - نترسيا (نيشخند) ... فقط پاهاتو تكون بده و دستتم كه گرفتم!
+ (سر به زير (نگات كجا بود ~_~)) باشه! ^
مثل رقص باله بود ... و تو [چرت گفته بودي] داشتي راحت شنا ميكردي!!!!!!!
بعد شنا كه داشتيم دوش ميگرفتيم ... از زير دوش صدام كردي ...
اومدم پشت پرده ي دوشي كه توش بودي ...
سرتو 90 درجه از پشت پرده خم كردي و با موهات كه باز بودن نگام كردي ...
من قبل اونم سرشونه هاتو لخت ديده بودم ... ولي اين بار عجيب باعث قلقلك مغزم شده بود!
^ + ميشه حولمو بياري ... من مايومو درآوردم بدم مياد بپوشمش و چون دوشو عوض كردم اونور مونده و ....^
تند تند داشتي توضيح ميدادي ... مثل توجيح كردن!!
نيشخند زدم و رفتم حوله ي قرمز با رگه هاي طلايتو آوردم!
اومدي بگيري كه؛ يكم معطل نگام كردي!!
^ - مايوتو بده بزارم توو مشما برات!
+ عااام باشه ... بيا ^
براي اولين بار چندشم نشد از همچين چيزي [~_~]
من رفتم و چند ثانيه بعد ... به شكلي كه حوله از بالاي سينت تا بالاي زانوعات چرخونده بودي و موهاي قهوه ايت رو شونه هات ريخته بود پشت سرم اومدي ...
وايستادم و ديدم كمدت دقيقا بغل كمد منه (چرا دقت نكرده بودم ×-×)
بي توجه به اينكه وسايلت دست منه ... خم شدي توو كمدت و من چون شروع كردم به حرف زدن با كسي نشد به منظره ي شكل گرفته نگاه كنم -_-
ميرفتي و ميومدي و كاراتو ميكردي و من همونطور داشتم حرف ميزدم - گوش ميكردم به طرف مقابل - ... ولي تمام مدت ميديدم چيكار ميكردي ...
خيلي ريلكس وسط بحثم وسايلاتو از دستم كشيدي و من نگاه طرف مقابلم كه چندبار بين من و تو رد و بدل شد و نيشخند زدمو ناديده نگرفتم!
بعدش خودم رفتم آماده شدم و تو برخلاف انتظار هاي نداشته ام اصلا منتظرم نمونده بودي و بي خدافظي رفته بودي!
بيخيال من هم برگشتم خونه!
----
حدود يه ماه و نيم بعد كه سرم آزاد شده بود اومدم ميتينگ هاي 20 نفري ...
و اصلا شايد به هیچي فكر نميكردم و دليلم واسه رفتن فقط استراحت دادن به خودم بود!
ولي وقتي پامو گذاشم و توو و تو رو ديدم كه نشستي رو مبل با يه عده حرف ميزني ... مخم جرقه زد ...
" من واقعا فراموشت كرده بودم"
و واقعيت اين بود كه تو اين مدت من حتا خودمم يادم نبوده و تو كه جاي خود داري ... و واقعيت تر اين بود كه تو يه دختر بامزه و يكم شيطون بودي كه من بي دليل [و بي منظور] شيطنتامو سر تو خالي ميكردم!
لباسامو عوض كردم و اومدم نشستم ايكس باكس بازي كردم با پسرا ...
و تو رو نميديدم ...
حتا ... اسمت چي هسد؟؟
~~~~~~~
Counties ...??!
-H21
