||5||

909 90 99
                                    

LISTEN // BEYONCE

_______________________________________________________________________

در ماشین رو باز کرد و پرتش کرد داخل ماشین.از طرف دیگه هم خودش سوار شد.
_حرکت کن.
امیلی با اشک هایی که میریخت برگشت:
_بابازی م...
_سرت رو برمیگردونی و پایین نگهش میداری و تا وقتی نگفتم بلندش نمیکنی.وگرنه دیگه پدرت رو نمیبینی.
لیام داد زد و باعث شد امیلی از وحشت ندیدن تنها کسی که داره سرش رو پایین بندازه و اروم اشک بریزه.

زین لب هاشو بهم فشار داد و دستاش رو مشت کرد.حس حقارت میکرد.

انقدر حقیرم که جرئت ندارم از دخترم دفاع کنم تا از دستش ندم.ولی تو ... مرد باشانصاف داشته باش    اون بچست

سریعتر از چیزی که فکرشو میکرد به عمارت پین رسیدن.هرلحظه امکان داشت از فرط درد روحش ببازه و بلند بلند گریه کنه و به لیام التماس کنه که بکشتش یا اینکه خودشو دار بزنه.

نه عشقی داشت نه تیکه گاهی.فقط یه امید داشت؛ اون هم امیلی بود.دختر معصوم و کوچیک زین و ...

دختر معصوم و کوچیک زین و لیام

دلش میخواست فریاد بزنه و بگه لیام ، لعنتی ، عشق من ... تو رو خدا یکم به دل بیچاره من نگاه بنداز و بفهم با تمام سختی هایی که بهم دادی هنوز دوستت دارم.

اما عقلش میگفت ساکت باشه.هیچی نگه.اعتراض نکنه.چون اون هیچی نیست تو دنیا جز یه موجود اضافه که اکسیژن رو فقط هدر میده.

به خودش اومد که دید لیام یقش رو گرفته و به سمت پله های کنار عمارت میکشونتش.انگار زیر عمارت میخواستن برن.
زین لرزید و دنبال لیام که یقش رو میکشید رفت.سرش رو برگردوند اما امیلی رو ندید.انگار خیلی تو افکارش غرق شده بود.

لیام در فلزی و قدیمی رو باز کرد و زین رو با خودش کشید.از راهرو تاریک و کثیف اونجا رد شدن و وارد سلول کوچیکی شدن که لیام دری که روی میله های اونجا بود رو باز کرد و زین رو پرت کرد داخلش.بعدش خودش وارد شد و در رو بست.

_خب خب خب.زین مالک.جنده یه شبه.کسی که یه پین رو حمل میکرد اما ....
لیام نیشخندش رو جمع کرد و اخمی روی صورتش جا خوش کرد.قدم های بلندی سمت زینی که با لرز به دیوار نمناک چسبیده بود برداشت.

مشتش روی صورت استخونی زین فرود اومد و باعث شد مرد کوچک تر روی زمین پرت بشه و بلند سرفه کنه.
_اما توئه کثافت تویی که یه جنده بیشتر نیستی ، بچه ی منو دزدیدی....
فریاد کشید و سمت زین خم شد؛ موهای شلخته زین رو تو مشت بزرگش گرفت و کشید.زین فریاد کشید و سعی کرد از مشتی که موهاش رو به طرز وحشتناکی میکشه خلاص بشه.

_اینجا میمونی تا زمانی که من میگم و دیگه حق نداری امیلی رو ببینی.
زین رو دوباره روی زمین انداخت و لگدی نثار شکم نحیف زین کرد و سمت در رفت اما با صدای مرد کوچکتر ایستاد.

_ل_لیام.
اخم لیام غلیظ تر شد و به پسری که از دهنش خون بیرون می اومد خیره شد.
زین با ضعف و لرز سمت لیام رفت.یا بهتره بگیم سمت اون خزید.

خودش رو به پای لیام چسبوند و سرش رو روی زانوی اون گذاشت.
_خواهش میکنم.هر_هرکاری ب_بگی میکنم.فقط امیلی رو ا_ازم نگیر.
لیام نیشخندی به مرد کوچک تر زد و کمی عقب رفت و خم شد تا جایی که با زین چشم تو چشم شد.
_هرکاری؟
زین با ترس به لیام نگاه کرد و سرش رو تکون داد.

_پس ....

دستی تو موهای پرکلاغی زین کشید و لرزش زین رو کاملا حس کرد.

_برده ی من میشی.چه جنسی چه جسمی و ... چه روحی.

زین مالک ... برده ی جنسی،جسمی و روحی لیام پین !

.
.
.
هی بیبززززز 😐
الان حق دارید هرچقدر میخواید بهم فحش بدیدددد /":😂

باور کنید درگیررر بودم 😂

ولی خب مدرسه ها داره شروع میشه و خیلی هاتون نمیاید واتپد /: اون موقع مجبورم دیر به دیر اپ کنم یا مثلا هر پنج شنبه !

دوستون دارم 🔥❤

گیسو ✋💫

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 17, 2017 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

you're mine zayn payne[Z.M]Where stories live. Discover now