part1

380 13 0
                                    

"مادر "
الکساندر در قصر فریاد زد
اون دومین دختر لرد لارنس
دختر زیبای لوس و مغرور لرد لارنس بود
"چی شده ؟چرا فریاد میزنی "
ماریا خطاب به دخترش گفت
"این خدمتکارا درست کارشونو انجام نمیدن
من نمیتونم با این لباس اینجوری برم پیش پرنس "
"لباست که زیباس الکساندرا"

"من نمیخوام این لباسو بپوشم این جوری پرنس هری از من خوشش نمیاد"

"خب لباس دیگه ای بپوش الکساندرا"

"اونا تکراری شدن
چطوره از لباسای کاترین بردارم مادرم "

کاترین دختر بزرگ لرد دختری زیبا زیبایش طوری است که هر مردی رو به سمت خودش جذب میکند

"اما دخترم اونا برای خواهرت هستن "

"مادر کاترین اون دیگه اینجا نیست اون رفته تا از شمال دفاع کنه شاید تاحالا مرده باشه
من قراره با پرنس ازدواج کنم
من باید بهترین باشم "
*لیام*

صدای الکساندرا دوباره تو قصر پخش شده بود دختر خیلی لوسیه
"هی پسر کجایی
مواظب باش کم مونده بود
با شمشیرم از وسط به دونصف مساویت کنم "
به برادر بزرگ ترم زین نگاه
"اوه ترسیدم "
"دوباره جیغ های الکساندرا بلند شده "
"اره.. امید وارم هرچه زود تر پدر الکساندرا به پرنس مغرور چندش بده"
"از کجا معلوم که پرنس هری تونست خواهر لوس جیغ جیغوی مرو تحمل کنه شاید دوباره الکساندرا دوباره بفرسته پیش پدر "
"از این حرفای وحشناک نزن
زین"
†هری†

"انقدر نخور هری "
"بیخیال مادر بزار خوش باشم
من بزرگ شدم قراره شاه اینده بشم "
"با این وضع حتما شاه میشی هری "
"خیلی ممنون مادر "
"اونجا رفتیم مواظب رفتار باش
سمت فاحشه خونه نمیری
با دختر لرد درست رفتار کن اون قراره زن تو بشه باهاش خب رفتار کن"
"من قراره پادشاه اون بشم نه پادشاه من پس باید اون مواظب رفتارش باشه"

*ماریا*

صدای ماریا تو راهرو پیچید اما ماریا منتظر حواب بود اما فقط سکوت شنید اهی از کلافگی کشید

*ادلاین*

"زود باش ادلاین "

زین با صدای بمش خطاب به خواهر کوچکش گفت
ادلاین با شمشیر چوبیش به سمت زین حمله کرد
اما زین سریع جا خالی داد
ادلاین همیشه میخواسته برادر محبوبشو شکست بده
اما اون نمیتونست بهترین مبارز رو تو کل جهان و شکست بده این برای ادلاین یه رویای بزرگ بود
"ادلاین"

صدای داد ماریا باعث شد که ادلاین شمشیر چوبی شو پایین بیاره و به مادر عصبانیش نگاه کرد
ماریا به زین و ادلاین نزدیک شد "ادلاین باید بیای حاضر بشی
تو میتونی بعدا اون کارو انجام بدی"

ماریا به زین نگاه کرد
بچه ی نامشروع همسرش
اون برای ماریا بدترین شکست زندگیش بود
"زین من میرم اما بازم باید بهم شمشیر بازی رو بهم یاد بدی"
"چشم خواهر کوچلو "

KING HARRY Where stories live. Discover now