.
چشماشو با خستگی بست و منتظر موند...
این قرار نبود اینطور پیش بره
ولی از یک ساعت پیش که نایل جواب پیامشو داده
اون برخلاف چیزی که به خودش قول داده بود عمل کرد
و فقط قولشو نادیده گرفت و سعی کرد بروی خودش نیاره که بخاطر چت با یه ناشناس از خواب شبانگاهیش زده!پیام روی صفحه نمایان شدو یه صدایی مثل قلوپ از گوشیش بیرون زد!
چشماشو باز کردو پیامو خوند: درواقع من از گربه ها بیشتر خوشم میاد!
اون نیشخند زدو جوابو تایپ کرد: اما این سگا هستن که هیولای گربه هان!
*پیام ارسال شد* روی صفحه ی گوشیش نمایان شد!
دوباره چشماش بسته شد...
قلوپ
قلوپ
قلوپهمزمان سه تا پیام باهم دریافت کرد:
آره آره همونارو میگی که دنبال یه توپ میدون؟!
سگا:/
ببینم نکنه تو یدونشو داری؟!
اخم ظریفی بین پیشونیش شکل گرفت و انگشتاش با سرعت شروع به تایپ کردن:
آره آره دقیقا همونا(که با وفا تر از آدمان)
پس گربه ها:/
ببینم نکنه تو یدونشو داری؟!
اینبار چشماشو نبست و منتظر به صفحه خیره شد
قلوپ
میدونی ؟! بیا بخوابیم!
قلوپ
من خوابم میاد واقعا
قلوپ
دلم نمیخواد فردا دیر برم سرکار
انگشتاش روی صفحه ضربه زدن:
آره...خدا...ممنون
پس جی ان
صفحه ی گوشیشو قفل کردو منتظر جواب نایل نموند
اون فقط اینبار سعی کرد خودشو خجالت زده نکنه و بخوابه
واقعا از خودش انتظار نداشتو قبل از اینکه دوباره چشماشو ببنده با خودش فکر کرد یادش بمونه فردا از جما بخواد موهاشو واسش تقویت کنه!
شب بخیر بد قول:)
این میتونه شروع خوبی باشه! سگ ها و گربه ها
سعی میکنم خوش بین باشم بویز!! '~'لاو یو آل♡_♡
YOU ARE READING
Narry's Chats (persian)
Random+امروز یه اتفاق افتاد! _چی؟! +حس کردم دلم واست تنگ شد!!!!!! _ اوه...