این یه چیز باحاله که تو با کسی که نمیشناسی چت کنی
ولی هری زیادی غرقش شده بود
جوریکه بعد از یه هفته اون ساعتها توی خونه میموند و با اون موجود ناشناس که اسمش نایل بود چت میکرد!بیاین روراست باشیم
یحورایی هری خیلی کنجکاو شده تا سر از کار نایل دربیاره!ویژژژژ
*یک پیام جدید*
حلقه ی لبشو که دراورده بود سرجاش گذاشت و سمت گوشیش پرواز کرد!زیادی حساس شده قبول
ولی واقعا دلش میخواد بدونه دنیای اون یکی پسر چه شکلیه!
خب یکم سخته با چت کردن متوجه شد...پیامو باز کردو زیرلب خوندش: چخبرا پسر؟! دیشب خوابتو دیدم!
ابروهای هری بالا پریدنو با خودش فکر کرد:حالا فهمیدم چرا دیشب بیخوابی زده بود به سرم!
با اینکه خیلی دوس داشت سریع تر سر از خواب نایل دربیاره ولی عمدا لفتش دادو از جواب دادن سریع دوری کرد...
خب!
اون نمیخواد نایل با خودش فکر کنه ' اوه چه هول'بعد از تقریبا پنج دیقه که قد پینج روز گذشت انگشتاش تند تند روی کیبورد ضربه زدن و این جمله رو خلق کردن: هیچی،چه خوابی؟!
*پیام ارسال شد*
ویییژژژ
'خواب دیدم واسه هالووین اومدی خونمون! و اوه خدا (شکلک فراوان خنده)'هری با بیصبری تایپ کرد: بعدش چی؟!؟
*پیام ارسال شد*
ویییژژژژ
'تو با لباس گربه ها بودی!!! هری...واییی شاید باورت نشه ولی من وقتی پامو روی دمت گذاشتم جیغ زدی(شکلک فراوان خنده)'ویییزژزژ
'توعه لعنتی خیلی کیوت بودی! نمیدونم واقعا اینطوری یانه ولی توی خواب من اندازه ی یه گربه که غذاشو ازش گرفتن ملوس و کیوت بود(شکلک فراوان چشم قلبی)'
هری لبخندی که رو لباش نشسته بودو با زخم نیشخندش از بین بردو تایپ کرد: اوه...پس قول میدم هیچ وقت خودمو بهت نشون ندم!چون من با اون گربه ی توی خوابت زمین تا آسمون متفاوتم.
*پیام ارسال شد*
هری یه فاک زیر لبش زمزمه کرد وقتی پیام جدید اون پسرو خوند: شاید من خودم بیام سراغت(یک عدد شکلک خنده).
هری با ترسی که نمیدونست از کجا نشات گرفته سریع تایپ کرد: امممم ببخشید نایلی من باید برم...فعلا.
*پیام ارسال شد*
شاید اون از این میترسید که نایل ببیندش...با یه عالمه رنگ آبی و طلایی موهاش....با یه عالمه خالکوبی روی بدنش...و اون حلقه ها....شاید اون فقط چون کیوت نبود میترسید!
و واسه یلحظه با سریع ترین سرعتی که از خودش سراغ داشت سمت اتاق جما دویدو بدون در زدن در اتاقشو باز کرد...
و این باعث جیغ هردو شد چون جما داشت لباس زیرشو عوض میکردو اون عوضی گوه(به گفته ی جما) درو بی اجازه باز کرده بود!گلوشو صاف کردو سعی کرد آروم باشه...کارش خیلی زشت بود...لعنت بهش!!!!
بار دیگه تصمیم گرفت بره تو اما این دقعه قبلش در زد!
وقتی اجازه بهش داده نشد اینبار براش مهم نبود که قراره چی رو اون تو ببینه و فقط درو باز کردو با مزخرف ترین حالتی که از خودش سراغ داشت،قبل از اینکه بذاره جما به حرف بیاد تند تند پرسید: من کیوتم جم؟؟؟؟
جما که حالا با یه قیافه ی وات دع فاک توی چشمای هری نگاه میکرد جیغ زد: معلومه که نه پانک لعنتی!!!!
و بعد سمت هری دویدو مشت محکمی توی سینش کوبید!
هری بیتوجه صاف وایسادو دوباره پرسید: ینی...ینی شانسشم ندارم؟!
جما که حالا یکمکی آروم تر شده بود و قیافه ی درمونده ی هری دلشو به رحم آورده بود با اخم پلکاشو نازک کردو گفت: اگه تلاش کنی میتونی....
و بعد سمت حولش که روی زمین افتاده بود رفت و قبل از اینکه بیشتر کف اتاق نم بگیره بلندش کردو روی صندلیش آویزونش کردو با صدای آرومی گفت: با اینکه پانکی...ولی کیوتی عوضی!!!
هری چشماش گرد شدو خیلی سریع از اتاق جما بیرون رفت و تا تونست آب یخی که توی یخچال بود توی معدش جا داد!
او...اون.... کیوت بود!!!صب کن...
کیوت دقیقا ینی چجوری؟!
.........................................................
توعه عوضی گه :)
میتونی یه گربه باشی هری؟!
یا تو فقط یه پانک عوضیه کویتی پسر؟!؟!نظر پظر:)
YOU ARE READING
Narry's Chats (persian)
Random+امروز یه اتفاق افتاد! _چی؟! +حس کردم دلم واست تنگ شد!!!!!! _ اوه...