دوم سپتامبر ۲۰۱۶برگه هایی که دستش بود رو روی میز جلوش قرار و همینطور که تکیه شو به کاناپه ی چرمی که روش نشسته بود می داد ، گفت :
ه. نمیتونم باور کنم ، چطور ممکنه؟
رویس بعد از امضا کردن چن تا فرم بانکی ، اونا رو به منشیش داد .
ر .میتونی بری و لطفا تلفنیو به اتاقم وصل نکن .
منشی بعد از گرفتن فرم ها از اتاق خارج شد .
ر. هیچی توی این دنیا بخصوص این دولت هرزه بعید نیست استایلز ، یادت باشه .ه. امم ، اون الان کجاست ؟ مگه نباید آزاد بشه ؟
ر. توی یکی از سلولای مخصوص ساختمان مرکزی MI6 . فعلا نه ، SIS (سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا) بهش نیاز داره . بهت که گفتم اون یکی از درجه یک ترین هکرای کل انگلیسه | مکث| شاید کل اروپا . در هر حال اونا تاملینسونو واسه شناسایی جاسوسا نیاز دارن .
هری سرشو با انگشتش خاروند و موهای کوتاهشو کمی رو به بالا حالت داد .
ه: نمیفهمم ، یه پسر ۱۹ ساله رو بی هیچ دلیل موجهی بازداشت و فیلم شکنجه و قتل پدرشو به طور زنده ، براش پخش کردن ، تا یکسال هر روز صبح با اون فیلم و زجه های پدرش بیدار میشده .. چطور انتظار دارن اون بعد از اینکه بفهمه همه ی اینا اشتباه به فاک رفته ی خود سازمان_
ر. ششششش
رویس نذاشت هری ادامه بده ، اون باید بدونه که نمیتونه به همین راحتی راجبه SIS بد بگه ، هر چند که حقیقته . اما باید بدونه که این سازمان به کل لندن اشراف داره و همه چیز تحت کنترلشه .
ر. هری مواظب باش چی میگی .. فاک ، گوه ، پشم و اسم دستگاه تناسلیتو برای این سازمان به کار نبر !
هری از لحن رویس لبخندی زد .ه.همین چند لحظه پیش شما " دولت هرزه " رو کام اوت کردین ! | ابروهاشو دوبار بالا داد| یادتونه ؟
رویس با اخم ساختگی جوابشو داد .
ر. توی لیست ممنوعه ی من "هرزه" نبود .
هری سرشو با خنده تکون داد .ه. حق با شماست!
بعد از گذشت حدود یک دقیقه رویس با حالت جدی شروع به صحبت کرد .
ر. شاید راجبه وضعیت کارکنای MI6 ، شرایطی که توش کار و زندگی میکنن چیزایی به گوشت خورده باشه .
هری سرشو تکون داد . زمزمه کرد .ه.اونا کنترل میشن تا کنترل کنن .
ر: درسته ، کنترل میشن . مارکم ازین دسته مستثنا نبود . مثل هر ارگانی اونجا قوانینی وجود داره که همگی موظف به رعایتشونن . بالطبع سازمان اطلاعاتی باید قانونای سخت تری رو داشته باشه .
پوشه ای رو از روی میزش برداشت و کمی روی هوا تکون داد .
ر. قوانین .
YOU ARE READING
28
Fanfictionلویی پسری بیست ساله است که از بدو تولد در یک محیط کاملا تحت کنترل زیر نظر سازمان اطلاعاتی کشور بریتانیا بزرگ شده . در نوزده سالگی پدر لویی بخاطر خیانت به این سازمان اعدام و پسرش یعنی لویی بازداشت میشه .. بازداشتی که همراه با شکنجه های روحی بوده و...