هری هنوز داشت به کاری که نایل بهش گفت بکنه فکر میکرد. نایل هیچوقت حتی نزدیک اون کمد تو آشپزخونه نمیشد پس اون چجوری میدونست چی اون تو هست که حتی هری هم خبر نداشت.هری از پله ها پایین اومد تا به آشپزخونه بره. به سمت کمد رفت و آروم بازش کرد، یکم ترسیده بود و با خودش فکر کرد نکنه نایل یه چیز بیخود اونجا گذاشته یا مثلا یه عنکبوت بزرگ چسبونده اونجا چون اون میدونست هری از عنکبوت میترسه.
در کمد باز شد و هیچ عنکبوتی اونجا نبود. به جاش یه جعبه کادو قرمز رنگ با نوار طلایی که دورش پیچیده شده بود توی کمد دید. هری اون جعبه رو بیرون آورد و نوشته کوچیک روشو خوند:«به هزای من»
که با دستخط قشنگ نایل نوشته شده بود. اون شکه شده بود.
وقتی روی مبل نشست خیلی آروم روبان دورشو باز کرد و در جعبه رو برداشت. توی جعبه یه بسته کارت بازی بود. هری گیج شده بود چون الان این کادوی سالگرد ازدواجشون از نایل بود و اگه اون میخواست باهاش پوکر بازی کنه، یکم واسش عجیب بود چون اونا از دبیرستان تا الآن پوکر بازی نکردن و هری فکر میکرد که اونا دیگه قرار نیست از اینکارا بکنن. ولی وقتی با دقت بیشتر نگاه کرد یه چیزی رو دید که با نوشته ی مشکی روی جعبه چسبونده شده بود:«۵۲ دلیل که چرا عاشقتم» :)
نفس هری تو گلوش گیر کرد و اون الان کاملا سردرگم شده بود. این از طرف نایله، نایلِ اون، نایلِ هری هیچوقت کار رمانتیک و برنامه ریزی شده ای به این دوست داشتنی انجام نمیده.
در هر صورت اون جعبه رو باز کرد، کارت ها رو در آورد و به اولیش نگاه کرد. اون کارت شاه قلب ها (تو بازی) بود و بالای کارت با دستخط نایل نوشته شده بود:«۱. تو پادشاه قلب منی.»
و پایین کارت:
«پی نوشت: آره باشه میدونم یکم زیادی قشنگ بود ولی خب مجبور بودم، جلوتر بری بهتر میشه بهت قول میدم.»
هری لبخند زد و سراغ کارت بعدی رفت.
«۲. چشمات.»
«۳. موهات...موهات وقتی میریزه جلوی صورتت و هر بار باید کنارش بزنی.»
لبخند هری بیشتر شد وقتی بقیه رو خوند:
«۴. جوری که منو از بار میکشونی خونه وقتی که یکم زیاده روی کردم.»
«۵. جوری که آخر شب ها اون شلوارای مزخرف منو درمیاری.»
«۶. وقتی که شبیه یه گربه کوچولو بداخلاق میشی هروقت بهت توجه نکنم.»
با اینکه این بامزست ولی اشک راه خودشو از بین مژه های هری به بیرون پیدا میکنه وقتی به این میرسه:
«۷. جوری که آروم آهنگ میخونی و نصف شب با موهام بازی میکنی وقتی خوابت نمیبره و فکر میکنی من خوابم(در صورتی که نیستم.)»
«۸. اون چالای کیوتِ احمقانت که میزاری انگشتمو فرو کنم توشون.»
«۹.وقتی که عینک میزنی موقع خوندن کتابات.»
هری سریع کارت بعدی رو در آورد و دیگه نمیتونست گریشو کنترل کنه. اون باور نمیکرد نایل اینقدر بافکر باشه.
«۱۰. رنگ چشمات وقتی نور خورشید سر صبح از لای پنجره میتابه.»
«۱۱.صدایی که از خودت در میاری وقتی با موهات بازی میکنم.»
«۱۲.وقتی که نگرانی و داخل لپاتو گاز میگیری.»
کی میدونست نایل انقدر حواسش جمع بود؟ هری بدون شک نمیدونست. یه قطره اشک روی کارت توی دست هری ریخت و اون با لبه لباسش پاکش کرد تا بتونه بخونه چی نوشته.
«۱۳. وقتی که میدونم تو الان داری گریه میکنی پس من بامزه بودن و اینچیزا رو تموم میکنم.»
«۱۴.اون موقع که ما مست کردیم و زین رو تو کمد انداختیم و درشو قفل کردیم.»
«۱۵.وقتی زین حسابمونو رسید که انداختیمش اون تو.»
«۱۶. وقتی تو تمام سیمای گیتار منو پاره کردی چون سعی داشتی یاد بگیری چطور واسم گیتار بزنی.»
هری اشک میریخت و لا به لای اون میخندید اون همه چی یادش بود.
«۱۷. وقتی که اولین بار منو دیدی و پاهات لغزیدن چون منِ لعنتی خیلی خوشگلم.»(خیلی:))
«۱۸. دومین بار که منو دیدی و منم همین جور شدم.»
«۱۹. وقتی لیام یهو اومد داخل اتاق ما و تو فقط خندیدی و گفتی که بیاد پیشمون.»
هری اینو دوست داشت، این حقیقت که نایل تمام کوچکترین چیزا از ۵سال پیش تا حالا یادش بود با اینکه شاید اونقدر کوتاه و مبهم بودن که حتی هری هم فکر میکرد فراموش کنه.
«۲۰. اون شب که ناخونای منو لاک زدی وقتی خواب بودم و فرداش یه مصاحبه مهم داشتم.»
هری خندش گرفت، صورت نایل وقتی برگشت خونه همه چیزو میگفت:
«نزدیک بود کارمو از دست بدم!»
اون داد زد و ناخونای صورتیشو جلوی صورت هری تکون داد. هری سعی کرد خیلی جدی باشه ولی موفق نشد و نایل هم خندش گرفت.«۲۱. میدونی که عاشق تتوهاتم.»
«۲۲. مخصوصا اون شبدری که روی رونته و هیچکس به جز من اونو ندیده.»
«۲۳.عاشق اینم که تو همیشه سعی میکنی منو مجبور کنی تتو بکنم...یه روز هز، یه روز.»
«۲۴.سبک موسیقی که دوست داری، واقعا خوشم میاد ازش.»
«۲۵.اون فستیوال که منو بردی وما تصادفا چادر لویی رو آتیش زدیم، اوپس!»
YOU ARE READING
52 Reasons Why I Love You | Narry | Persian Translation
Fanfiction۵۲ دلیل که چرا دوستت دارم! [ N A R R Y S T O R A N Fan-fiction ]