- 4 -

163 35 4
                                    

هری یه آه بلند کشید و نگاه کشنده لویی وقتی که برگشت به سمت چادرش که یه زمانی قرمز رنگ بود، یادش اومد. همینطور یادش اومد اون شب لویی چطور خسارتشو گرفت و بین اونو نایل تو چادرشون خوابید تا اونا نتونن هرکاری که میخوان بکنن چون لویی غر غر میکرد.

«۲۶. اینو دوست دارم که چجوری اونجا نشستی و کاملا داری همه چیو مرور میکنی.»

«۲۷. عاشق این بودم که اون همه برای مراسم عروسی تلاش کردی، خیلی قشنگ بود عزیزم.»

نفس هری بالا نمیومد. نایل واقعا همه اونارو دیده بود. ولی اون فکر میکرد نایل کوچیکترین توجهی به کاراش نکرده بود.

«۲۸. اینکه چقدر دردسر کشیدی واسه اینکه بهترین کت و شلوار و انتخاب کنی.»

«۲۹.و حلقه های زیبا.»

«۳۰. و من واقعا از سوگندت خوشم اومد هز، بعضی وقتا که دعوا میکنیم من اونو پیش خودم میگم و یادم میاد که تو "عاشقم میمونی، مهم نیست چی پیش بیاد"»

مثل اینکه گریه هری قرار نیست تموم بشه. شاید این بزرگترین سورپرایز و بهترین هدیه ی زندگیش بود.

«۳۱. من عاشق اون داستانای احمقانه و نامفهومتم که همیشه میگی و من و بقیه اسمشو "داستانای هری" گذاشتیم.»

«۳۲. اینو دوست دارم که چجوری الان خجالت کشیدی.»

هری از این متنفره که نایل همیشه درست میگه، حتی از طریق این کارتای بازی. اون همیشه حسش درسته.

«۳۳. عاشق زرنگیتم، اون حقایق و چیزای عجیب و احمقانه که هر چندوقت یه بار برام تعریف میکنی(و متنفرم که هنوز یادمه.)»

«۳۴.‌ اینکه چقدر واقع بینی. حتی وقتی همه چی داغونه تو با اون لبخند قشنگ که رو لباته سعی میکنی درستشون کنی.»

«۳۵. تو خیلی جذابی، فکر کنم مامانم بیشتر از من ازت خوشش میاد، نه؟»

هری نمیتونست مخالفت کنه چون اون دیده مامان نایل چجوری هیجان زده میشه وقتی اونو میبینه. اینکه چطور ازش پذیرایی میکنه و باهاش حرف میزنه و گیلاسشو تا لبه پر میکنه.

«۳۶. اون شوخی ها و چرت و پرتایی که آخر هفته ها تو بار میگی و بعضی اوقاتم آهنگای مورد علاقمو میخونی.»

«۳۷.‌ عاشق اون کاپ کیکام که واسم درست میکنی تا ببرم شرکت و روی هرکدومشون یه "h" کوچولو داره و همه اونجا رو مخم راه میرن بابته مهربونیه تو.»

«۳۸. عاشق زیبایتم، هم درونی هم بیرونی.»

«۳۹. خدای من، من عاشقتم.»

الان چیزی تغییر نکرده و هری ۱۰ دقیقست که داره یه بند گریه میکنه و این داره میترسونتش. اینکه شاید نتونه هیچوقت گریشو تموم کنه.

52 Reasons Why I Love You | Narry | Persian TranslationWhere stories live. Discover now