هری فقط یه چیز میخواست. چیزی که گونه هاش رو قرمز کنه و قلبش رو به تپش بندازه، یه چیز تو مایه های کارای دخترای نوجوون که بختطرش ریز ریز بخنده و کنار در غش کنه، با دستش که روی قلبشه و یه لبخند روی لبش که یه مایل طولشه.
ولی با دونستن اخلاق نایل،ا ین اتفاق هرگز نمیوفته.
و هری حتی دیگه امیدش رو هم نگه نداشت وقتی دید سالگرد ازدواجشون دوباره داره نزدیک میشه. بعد از اینکه نایل اولین سالگردشون رو فراموش کرد و یه دسته گل رز سفید فردای اون روز براش خرید. و سال بعدش که اون یه جفت جوراب با نوشته ی «#1 Husband» دو طرفش بود به هری داد.
هری میدونست که رفتار زیاد رمانتیکش صد در صد داره خوب پیش نمیره.بالاخره ۲۵ام اکتبر شد، (تولدم:)) هری مثل همیشه نایل رو با بوسه و صبحانه و جعبه کادو که تو دستاش بود بیدار کرد. اون چیز زیادی نبود. فقط یه چیز احماقانه که میدونست نایل عاشقش میشه.(چندتا انگشتانه گیتار که خود جاستین بیبر امضاش کرده بود.😐)
اون لبخند زد وقتی نایل دستاش رو دور گردن اون انداخت و یه بوسه خیس روی گونش و بعد روی لبش گذاشت.
هری خندید و یه طرف صورتش که از بوسه های نایل تُفی شده بود رو با لبه تی شرتش پاک کرد.نایل از روی تخت بلند شد و به سمت کمد لباس رفت تا برای رفتن به محل کارش آماده بشه. هری آه کشید و ناراحت بود از اینکه توی روز سالگرد ازدواجشون باید تنها باشه، اون نمیتونست به چیزی بهتر از اینکه کل روز رو با نایل روی مبل دراز کشیده باشن و فیلم ببینن و همو ببوسن تصور کنه. ولی حالا اون بازم تنها بود.
نایل از حموم بیرون اومد و لباساش که هری براش آماده کرده بود و بعد کفشاش رو پوشید.
به سمت هری رفت و صورتش رو توی دستاش گرفت و یه بوسه محکم روی پیشونیش، دوتا پلکش، بینیش و در نهایت لبش گذاشت.«وقتی رفتم، پشت کارتونای تو کمد آشپزخونه رو ببین عزیزم.»
نایل گفت و هری گیج به نظر میومد. نایل خندید و روی بینی هری زد قبل از اینکه سریع از پله ها بره پایین چون تا الانشم ۱۰ دقیقه دیر کرده بود.هری صبر کرد تا صدای بسته شدن درو بشنوه، بعد تخت رو ردیف کرد و خرده های نون رو از روش پاک کرد، کاری که هرروز صبح میکنه.
..............................................................................................
نظرتـون راجـع به این داسـتان چـیه؟
KAMU SEDANG MEMBACA
52 Reasons Why I Love You | Narry | Persian Translation
Fiksi Penggemar۵۲ دلیل که چرا دوستت دارم! [ N A R R Y S T O R A N Fan-fiction ]