رزیتا ادکلن برند چَنسِش رو به خودش زد
یکی
دو تا
سه تاادکلن رو گذاشت سرجاش
لباس دکلته قرمزش رو که بلندیش تا سر زانوش بود رو جلوی آینه چک کردکفشای قرمزش رو از داخل کمدش برداشت و پاش کرد
کت خزدار مشکیش رو به تن کرد
جلوی آینه ایستاد و به خودش نگاه کردغرور
تکبر
ریاستسایه سیاه
رژ قرمز
پوست گندمی رنگش که یکم روشن بود ولی سفید نبود
با اون دکلتهی قرمز توی تنش
کفشای پاشنه ۱۰ سانتیش که وقتی میخواد راه بره با نوع راه رفتنش توجهها رو میگیره سمت خودش ...اره مرکز توجه بودنقرمز به تنهایی میتونست این کار رو کنه
ولی مشکی تثبیتکننده صد در صدی همشون بودمشکی
اینجا
برای قرمز ... مکمل هستش اره... کامل کنندهدست کلیدش رو برداشت و از خونه رفت بیرون
به سمت رستوران تاکسی گرفترزیتا یکم به خاطر امشب استرش گرفته بود
کم کم رنگ قرمز لباسشم داشت میرفت رو عصابش
ولی مشکی اجازه نمیداد این حس پررنگتر بشه...
پسری در یک رستوران
کت شلوار رسمی و مشکی که فیت بدنش بود
مشکی
جذابیت نه؟به تاریکی شب
آسمون در شب:)دوخت های روی لباسش که مدل لباسش به حساب میومد مثل ستاره ها جلوهگری میکردن
البته اینم بگم .. ستارههایی که تو صف واستادنخب این سری خودتون بگید
یه رستوران شیک که، سلطنتی و در عین حال مدرن بودنش رو حفظ کرده
گروه نوازندگان
آکواریوم کنار سرویس بهداشتی که ماهی های ریز رنگارنگی داشتلوستر های بزرگ و زیبا
که با رنگ سفید و زرد ملایمشون فضا رو صمیمی تر میکردهمه این ها باعث شده بود که اون ژست خاصی به خودش بگیره
خب قرار بود شما بگید
چه صفتهایی رو میگیره به خودش
رنگهای مشکی
تم اطراف
رستوران با کلاسعقربه بزرگ روی ۱۲ قرار گرفت و همزمان در رستوران باز شد
پسر چشمش به مهمونش خورد و ناخوداگاه ایستاد
دیدید گفتم
پیشخدمت کت دختر رو با احترام تمام ازش گرفت و به سمت میز پسر اشاره کرد
دختر لبخند زد و آروم به سمت پسر قدم برداشتدیگه صدای برخورد چنگالها نمیومد
همه به دختر خیره بودن و فقط صدای قدمهای اون بود که میومد
VOUS LISEZ
Colors can talk!
Non-Fictionرنگ ها حس دارن باهات حرف میزنن هم غمگینن هم خوشحال هم عصبانی هم آروم همهی حس ها رو دارند...❤❣ #5 in nonfiction