يك

127 15 13
                                    










خاطرات .
بيش از حد مهمن . هر كدوم از اون ها مثل يه كتاب ميمونن و باعث ميشن كه ادم ها از اشتباهاتى كه در گذشته كردن درس بگيرن و ديگه اون هارو تكرار نكنن .
دستم رو به دفتر خاطرات ٢٠١٧ ام كشيدم و گرد و غبار روش رو كنار زدم .
تموم شد .
فارغ التحصيل شدم . ميخواستم وسايلم رو جمع كنم كه از اين خونه برم و با پيدا كردن اين دفتر خاطرات ، ياد روز هاى سختى افتادم كه الان ديگه اصلا سخت به نظر نمي اومدن .
خنديدم و بازش كردم . خاطرات لعنتي .
دستمو به صفحع هاى چروك شدش كشيدم و دوباره خنديدم . سر چه چيز هاى مسخره ى اشك هام رو طلف كرده بودم .
به اسمش نگاه كردم .
دليل اشك هام ...
هرى !

" فلش بك ، مى ٢٠١٧ "

« اين دفعه چى شده ميلا؟ »

خانم هارپر چشماش رو چرخوند و ازم پرسيد .

« دوباره پام پيچ خورده خانوم . واقعا لازم دارم برم خونه »

مثل هميشه خودم رو به مظلومى زدم با صداى خسته جوابش رو دادم . توى دفتر معروف شده بودم . هر دفعه به بهونه ى مريض بودن ميرفتم خونه يا حداقل يك زنگ از كلاسم رو توى اتاق استراحت ميگذروندم .
ميتونم قسم بخورم كه حداقل فقط پنج بار به بهونه ى پيچونده شدن مچ پام رفتم خونه .

« خيلى خوب . برو توى اتاق استراحت تا به خانوادت زنگ بزنم . »

هوفى كرد و از پشت شيشه به اتاق اشاره كرد . لبخندى و زدم و سمت اتاق رفتم ولى درش قفل بود كه نشون ميداد داخلش پره .

« اينجا كه پره »

با كلافگى گفتم و دستم رو سمت پام بردم . من واقعا بايد يه بازيگر شم .

« اهان درسته . يكى از پسر هاى جديد مدرسه داره اونجا لباسش پروو ميكنه . يكم صبر كن تا .. »

هنوز حرفش تموم نشده بود كه در باز شد و يه پسر قد بلند با موهاى روشن ، چشماى سبز ، فك تيز و يه مقدار جوش بلوغ روى صورتش جلوم ظاهر شد .
بخاطر اين من پشت در سه ساعت منتظر مونذم ؟؟؟
بهش اخمى كردم ، زدمش كنار تا بتونم برم تو اتاق . هر چى باشه من واقعا پام پيچ خورده .
نه جديم .
من حداقل توى يك ماه سه بار پام پيچ ميخوره و كاملا هم بهش عادت كردم . نه فقط من بلكه كل خانوادم و حتى مدرسه هم بهش عادت كردن .
پسر چشم سبز هم بهم اخم كرد و بعد سريع از كنارم رد شد .
خيلى خوب باشه .
اون خوشگله . جذاب نيست ولى واقعا كيوته .
كيو دارم گول ميزنم ؟ اون بيش از حد جذابه .

« ميلا خانوادت جواب نميدن . فكر ميكنم بايد امروز رو با اين درد بگذرونى و مدرسه بمونى »

Love ?Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora