9

3.3K 282 97
                                    

لویی وقتی مامانش رو پشت در خونه دید جیغ کشید "مامان!"

مسیر فرودگاه تا خونه ی هری بیشتر از یک ساعت بود واسه همین آژانس گرفته بود

"بوبر! دلم برات تنگ شده بود"جی گفت و پسرش رو در آغوش کشید.

هری به صحنه ی رو به روش لبخند زد و میتونست بگه مامانش خیلی لویی رو دوس داره.

"لو!" دخترا هم زمان جیغ کشیدن، مو به تنه لویی سیخ شد. و همه باهم پریدن بغل لویی. لو هم اونارو بغل کرد و سراشونو نوازش کرد.

"دلم براتون تنگ شده بود دخترا" لو گفت و اونا هم با سر جوابشو دادن.

جی گفت "ایشون باید هری باشن" و رفت سمتش که هری رو بغل کنه اما وقتی دید هری راحت نیست به یه نوازش مادرانه اکتفا کرد

"یدونه خوبشو انتخاب کردی" جی آروم به لویی گفت و امیدوار بود که هری نشنیده باشه، اما اون شنیده بود.

"خب، بیاید داخل" لویی گفت

لویی و هری همه ی ساک هارو برداشتن، بردن بالا و توی اتاق ها روی زمین گذاشتن. لویی اتاق هارو به مامانش و دخترا نشون داد. خیلی دیر شده بود، اونا تصمیم گرفتن شام بخورن بعد هم بخوابن.

لویی رفت تو اتاق مامانش و دید که داره کتاب میخونه، مثل همیشه. تمام خواهراش داشتن میخوابیدن.

"مامان" لویی اونو صدا زد.

"بله لو؟"

"دلم خیلی برات تنگ شده بود، خیلی خیلی زیاد. من واقعا متاسفم."

"برای چی متاسفی بوبر؟ که اونو پیش من نیاوردی؟ اگه تو اونو دیدی و میشناسی نیازی نیست که منم اونو ببینم، دوسش دارم، پسره خوبیه. اون خیلی خوب باهات برخورد میکنه"

بدن لویی وقتی یاد استن افتاد لرزید و مامانشو بغل کرد. "آره... من به هری راجع به بیماریم گفتم، مثل استن نیس و سعی میکنه با اختلال روانیم کنار بیاد، این چیزا براش جدیده اما تلاششو میکنه. من دوسش دارم" لویی مامانشو تو اون تخت بزرگ تو بغل گرفته بود.

"میدونم که داری لو. از طرز نگاه کردنت به اون مشخصه. شما دوتا از کاندوم هم استفاده میکنید؟" جی داشت به قیافه ی لو میخندید.

"ماماااان!" اون داد زد و خداروشکر که دخترا بیدار نشدن.

جی داشت میخندید "چیه؟ من یه مامانم باید این چیزارو بدونم"

"اما نه ما..عاه...استفاده نک..." از خجالت حرفشو قطع کرد. میدونست خیلی خوبه که حامله بشه. (کونتون میذارم اگه بخوای هی بپرسین وااییی چجوری میخواد حامله شههه؟؟؟ داستان امپرگه و حامله میشه تمام شد رفت. هیچ دلیل قانع کننده ای هم نداره😂)

"لو.. تو نمیتونی یه همچین ریسکی کنی. چیکار کنیم اگه حامله شی؟" پسرشو محکم تو بغلش گرفت و موهای نرمشو نوازش میکرد.

DADDY (Mpreg) - L.S (Persian translate)Where stories live. Discover now