٤.

166 43 17
                                    


ويل : هرولد . پنجاه و چهار تا هستن . فكر مى كنم كافيه . اگر نصف اين تعداد هم لبخند بزنن كافيه . منظورم اينه كه تونستيم با گل باعث لبخند بيست و هفت نفر بشيم . اين خوبه .
هرى : باشه ويل . امروز با هم از خيابون شروع مى كنيم . با هم ويل .
ويل : * سرش رو تكون مى ده *

يك شنبه / ساعت ١١:٤٦ / خيابان تِرد.

اولين نفر .
ويل : سلام . روزتون بخير . ممكنه اين گل رو از من قبول كنيد ؟
- سلام پسرم . روز تو هم بخير . البته . روز خوبى داشته باشى .
لبخند ويل عميق تر شد . : ممنونم . شما هم همينطور و موفق باشين .
ويل خطاب به اون خانم كه گلش رو پذيرفته بود گفت .

دومين نفر .
ويل : سلام . روزتون بخير . ممكنه اين گل رو از طرف من داشته باشيد ؟
مرد جوانى بود . كلافه به نظر مى رسيد .
- ها ؟
ويل : ممكنه اين رو از طرف من قبول كنيد و لطفاً لبخند بزنين ؟
ويل با لبخندى عميق پرسيد .
- اوه بله حتماً . ممنونم
حالا هرى هم لبخند مى زد .

سومين نفر .
هرى : سلام رفيق . ممكنه اين گل رو از من قبول كنى ؟
پسر . پسر هندزفريش رو بيرون اورد . و گفت : تو دارى به من گل هديه مى دى ؟
هرى : دارم اين كار رو مى كنم .
پسر : فقط به من هديه مى دى ؟
هرى : خوب . نه . در واقع من و ويل پنجاه و چهار تا گل داريم كه مى خواهيم به مردم بديم . شايد لبخند زدن .
پسر : پس من گل رو نمى خوام . اما ممكنه من هم بهتون كمك كنم ؟
هرى : البته . هى ويل . ما مى تونيم سه نفره ادامه بديم . رفيق اسمت چيه ؟
پسر : يوهان .
هرى : ويل نه تا از گل هات رو بده به يوهان . خب يوهان تا الان سه نفر رو ما ديديم كه خوب موفق بوديم . دو نفر گلمون رو قبول كردن و لبخند زدن . نفر چهارم با تو پسر .

چهارمين نفر .
يوهان : روزتون بخير . ممكنه لبخند بزنين ؟
آن دختر لبخندى كوچك مى زند . تنها لبخندى كه فقط در لبش ديده مى شد .
يوهان : مى دونى رومى چى مى گه ؟ مى گه كه ' من مانند گل لبخند مى زنم ، نه تنها با لبم بلكه با تماميتم '
مى خواى به ما بپيوندى ؟ البته مى تونى گلى رو از من قبول كنى و به زندگيت ادامه بدى .
دختر : فكر كنم . فكر كنم دوست داشته باشم گل هديه بدم .

Frank SquareWhere stories live. Discover now