تلاش مى خواهد .
حركتى مى خواهد .
زبانى شايد .
انسان شدن تكاپو دارد .
نگاه كردن دارد .
گوش دادن دارد .اما ادميزاد تنها از روى بى حوصلگى يا سرگرمى حركاتى مى كند .
هرى : امروز چى كار مى كنيم ويل ؟
ويل : مثل هميشه هرى . اكسيژن رو به كربن دى اكسيد تبديل مى كنيم . گرماى زمين بالا مى ره . يخ ها آب مى شن . لايه ى ازون سوراخ مى شه . ما هم عين خيالمون نيست و كربن دى اكسيد بيشترى توليد مى كنيم و درخت هارو قطع مى كنيم تا فرزندانمون نقاشى بكشن و باعث ذوق كردنمون بشن و باز هم مى گم عين خيالمون نيست و بيشتر كربن دى اكسيد رو توليد مى كنيم .
خب ببين هرولد اگر اين بين ادميزاد به اين توجه مى كرد كه دستگاه تنفسى بدنش چقدر بزرگ هست شايد كمى بهتر بود ؟
هرى : ويل تو فكر مى كنى اونقدرى كه دستگاه تنفسيت لازم داره بهش توجه مى شه ؟
ويل
ويل ديگه نگاه نمى كنه .هر دو مى دانند . همه مى دانند . ادميزاد تا انسان نشود شعار است . پوچ است .
'سخت است انسانى زندگى كردن است .'
YOU ARE READING
Frank Square
General Fictionامروز در خيابانى راه مى رفتم ، لبخندى نديدم . ممكنه اين گل رو از من قبول كنيد ؟