2.شيطان

508 17 3
                                    

من الا كالينز يه دختر ١٩ ساله ام كه از يه زندگيه آروم به يه زندگيه بدون آرامش فرستاده شده.به زندگيي كه هر روزش برام مثل يه جهنم شده شايد باورتون نشه ولي مرگي كه همه ازش مي ترسن آرزوي هر روزه منه !
من تا سن ١٨ سالگي يه زندگه عالي داشتم يعني عالي از نظر اينكه هيچ چيزي كم نداشتم هميشه بهترين شرايط رو داشتم و پدرم از همه لحاظ پشتم بود ولي در كناره همه ي اينا يه زندگيه خسته كننده داشتم يجوري كه انگار برنامه زندگيه منو روي يه سنگ حك كرده بودن و قرار نبود تا يك قرن بعد تغييري بكنه ولي خوب اين الان منم كه زندگيم ٣٦٠ درجه تغيير كرده جوري كه حتي خودمو نميشناسم.حالا شايد بگين كه چي شده كه اينارو ميگم وبايد بگم كه پدرم تو يه شركت توي نيويورك در امريكا كار ميكنه و همه اونجا زيردستشه و يجورايي كل كاراي نيويورك دستشه !من يه چند وقتي بود كه حس مي كردم راجب چيزي ناراحته يا داره اذيت ميشه ولي هرچي حرف ميزدم فقط مي گفت كه خوبه ولي در واقع نبود !
من يكسالي ميشد كه مدرسم تموم شده بود و تصميم داشتم دانشگاه رو شروع كنم ولي اينا فقط يه رويا بودن چون من ديگه هيچوقت نتونستم دانشگاه برم،هيچوقت نتونستم مثل يه آدم معمولي با دوستام يه برنامه داشته باشم،هيچوقت نتونستم مثل يه آدم نرمال تو يه كافه بشينم و به زندگيه شيرينم فكر كنم يا به سختي هايي كه آدم ها حاضرن براي داشتن يه زندگيه جذاب داشته باشن يا شايد من فقط بتونم اينارو تو روياهام داشته باشم و همه اينا در آخر ميرسيد به يه كلمه كه دليله همه اينا معلوم شه اون "شيطان"بود فقط با تفاوت اينكه رو زمين بود و ميتونستي ببينيش و با تمامه وجودت حسش كني و بعضي وقتا فقط دوست دارم بگم :
ازت متنفرم "هري استايلز"


خوب خوب سلام دوستان اين داستانه منه و تازه شروع كردم و اميدوارم خشتون بياد چون داستان از نظره من جذابه و همش فكره خودمه و از جايي كپي نمي كنم
لطفا داستان رو به دوستاتون معرفي كنيد
دوستون دارم
Taraneh🦄

Passive(Harry styles)+18Where stories live. Discover now