27 دسامبر 2016
Katy Perry - I Kissed A Girlوقتی بیدار شدم گیج شدم.چرا اینجا بودم؟اصلا اینجا کجا بود؟
گیجی ام زیاد طول نکشید.تا چشمم به دفتر چرمی افتاد همه چیز را به خاطر آوردم.موبایلم را برداشتم.باید با بیمارستان تماس میگرفتم و میگفتم که نمیتوانم بیایم.
اما اینجا آنتن نمیداد...به طور عجیبی تعجب نکردم.انگار که انتظار همچین چیزی را داشتم...بلند شدم.ساعت دیواری ساعت 2:48 را نشان میداد.اخم کردم.این همان زمانی نبود که بنفش در آن زندانی شده بود؟
از اتاق بیرون رفتم.
- بیرون اومدید دکتر؟دنبال من بیاید.الان زمان صبحانه ست.
پرسیدم : ((ساعت چنده؟))
به اطراف نگاه کرد : ((باید ساعت هشت باشه.))
- ببینم...اینجا ساعتی نیستش؟
پرستار سر تکان داد و ساعت مچی اش را نشان داد : ((فایده نداره.همشون روی ساعت 2:48 گیر میکنن.))با تعجب پرسیدم : ((همشون؟این قضیه فقط مربوط به بیمار طبقه ی هفتم نیست؟))
پرستار با تعجب نگاهم کرد : ((طبقه ی هفتم؟اینجا فقط شش طبقست!))
با سردرگمی گفتم : ((چی؟اما من دیروز...))- دکتر!
همان پرستار دیروزی صدایم کرد.با عجله جلو آمد و به پرستار گفت : ((من دکتر رو همراهی میکنم.میتونی بری.))
به محض رفتنش با نگرانی گفت : ((دکتر!نباید چیزی درمورد طبقه ی هفتم و بیمارش بگید!هیچ کسی در این مورد نمیدونه!))
سرتکان دادم : ((درسته.متاسفم.من خبر نداشتم.))
- لطفا بیشتر حواستونو جمع کنید.درست میگفتند...بنفش خیلی خاص بود و اکثر مردم نمی توانستند درکش کنند...
زیاد میلی به صبحانه نداشتم.به تنهایی به طبقه ی هفتم رفتم.چند نفس عمیق کشیدم و در اتاق بنفش را باز کردم.
دقیقا همانطوری که دیروز دیده بودمش روی تخت نشسته بود.با دیدنم جا خورد : ((دکتر!کی رفته بودی؟))
روی صندلی کنار تختش نشستم : ((دیشب...متوجه نشدی؟))
سر تکان داد : ((نه.میدونی که.من توی 2:48 گیر کردم.دیشب وقتی آهنگ عوض شد خواستم برم بخوابم...اما منصرف شدم...آهنگ امروز...خیلی معنی داره.یادم نمیاد کی شنیدمش.اصلا سبک من نیست اما خیلی به فکر فرو بردتم.))پرسیدم : ((ببینم...هر شب آهنگ عوض میشه؟))
سر تکان داد : ((احتمالا وقتی که روز بیولوژیکی عوض میشه آهنگ هم عوض میشه.))
با کنجکاوی پرسیدم : ((حالا این آهنگ پر معنی چی هستش؟))- آهنگ I kissed A Girl از Katy Perry
چند بار پلک زدم : ((توصیف بوسیدن یه دختر توسط یه دختر دیگه تو رو به فکر فرو برد؟))
YOU ARE READING
Dream Asylum : 7 Sense
Science Fictionهشدار : نویسنده مسئولیت حیرت و سردرگمی شما بعد از خوندن این داستان رو نمی پذیره. روند درمان بیماری در آسایشگاه روانی رویا که خودش رو بیمار نمیدونه و دنبال درمان دکترشه....