"بالِ شکسته"

331 87 14
                                    

|لیام|

صدای همهمه تک تکشون به تک تک سلول های تن "ما " میرسید!
بی توجه به حرف ها و زمزمه هایشان خودش رو به زمین می کشید!
سعی به فراری داشت که بی نتیجه خواهد بود!

ل-صبر کن!آسیب دیدی!!
ز-مهم بال شکسته نیست،سفیدی درونم شکسته!!

راست میگفت؛فرشته ها دست کمی از آدم ها ندارند!شاید هم چیزی کم داشته باشند
حداقل آدمیت قابل انتخاب است و انسانیت ترجیح بهترین ها!
ولی من
ولی او
هیچ گاه تغییری در اسم و ذات نخواهیم داشت!!
ولی این هم دروغی بیش نیست!!
به سمتش بال زدم!!دلم برای عدالت تنگ خواهد شد!!
دستی به بال شکسته اش کشیدم!حالا از سفیدی به سرخی میرفت!!
فرشته بودن و بال هم جنس شکستن عذاب اور تر از ننگ زدن به تن ماست!!

ل-اگر به بال شکسته تو دست بزنم سیاه میشه؟
ز-تو توی رگای من جریان داری،از چی میترسی؟

راست میگفت!

دستی دوباره به بال زخمی خوش رنگش کشیدم!!
خون بند آمد!
بالش خاکستری شد!
خودش میداند،من میدانم
تا چند لحظه دیگر وقت قضاوت است،وقت به صدا در آمدن ترازوی عدالت!

از او نخواهم گذشت، از زندگی چرا.

سکوت کرده بود و به من نگاه میکرد
سکوت کرده بودم و به او نگاه میکردم
سکوت نکرده بودند و به ما نگاه میکردند

ز-حکم من سنگین تر میشه
ل-من سیاهی ام!گردن میگیرم!

ز-گردن نگیر!میترسم سنگینی این عشق ممنوعه بال هات رو بکشنه!

ل-تا ابدیت برای توام

ز-منم تا ابدیت برای توام؛حتی اگر تا ابدیت چند لحظه بیشتر نمونده باشه!

ل-تو سکوت کن!فقط سکوت!

و صدای زنگ حکم بود که به صدا در آمد،لرزه به وجود انداخت!

جایگاه من در کنار عشق ممنوعه ام بود!چه لحظه دلنشینی

صدای عدالت به گوش رسید

"سیاهی!غافل و خطاکار!حرفی برای دفاع از خودت داری؟"

-حرف!
من در برابر خالق هیچم!چند مدت از زمانی که سیاه شده ام نمیگذرد؛از ابتدا همین بودم
سیاهی و شر
از ابتدا در گوش چپم از امور ناحق و در گوش راستم از نا عدالتی خواندن
حالا در گیر عدالتم!
از جنس و همجنس و ناهمجنس چیزی نگفتند!
از سفیدی گفتند
سفید ها برای سیاهی حکم مرگ را دارند!؟
اگر دل بستگی به یک  همجنس سفید،یک پاکی خالص گناه بود؛پس من گناهکارم
اما یزدان!یزدان صدایم را میشنود
ندای قلبم را از بر است
میداند که از سیاهی،از امر او سرپیجی نکردم!
من همانم که بودم،فقط دل سپردم و یزدان از دل دادگی ما هراسی ندارد،دارد!؟

خیره به من نگاه میکرد!
خوب به تمام حرفهایم گوش داده بود و حالا دستهای سفیدش دست سیاهم را فشرد!

ز-جان من برای تو!سیاهِ سفید!

حدس میزدم بخواهد از خودگذشتگی کند
حدس میزدم بالهایش را ببخشد به کفتار ها
خواست این کار را انجام دهد که صدایی آرام و واقعی تراز حقیقت همه را ساکت و مبهوت رها کرد

"فرزندانم؛بی هیچ تناقض رنگ
بی هیچ شباهت جنس
عاشق بمانید"

متفاوت بود و معمولا من اینجوری نمی نویسمبه جز چند بار!اگر جاییشو متوجه نشدید بگیدحالا واقعا دوس دارم نظرتون رو بدونم!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

متفاوت بود و معمولا من اینجوری نمی نویسم
به جز چند بار!
اگر جاییشو متوجه نشدید بگید
حالا واقعا دوس دارم نظرتون رو بدونم!

-سین

◾Soul on Body◾{Ziam}Where stories live. Discover now