-شروع کن!
یک بار قبل ترها،قبل تر از به جای قاتلش بودن،خالق بودم؛
روبه رویم ایستاده بود!
باهمان صدای صاف و ساده که ردی از ماشینی بودن در آن جار نمیزد،گفت:
"خالق ها فراموشکارند!
هدف از خلقت را فراموش میکنند!
خداهم جفت آفرید؛آدم را ندید،عاشق حوا شد!"
کی و کجا به این لحظه رسیده بودم؟نمیدونم
من فقط از یک چیز اطمینان داشتم؛
"چشمهاش واقعی بود"
-دست از گفتن چرندیات بردار!چرا نسخه اصلی رو کاملا نابود کردی؟بقیه نسخه ها چی؟
چرندیات!؟
پوزخندی به جا زدم و قلبم نابود شد
نسخه های دیگه بدون زین هیچ ارزشی ندارند!!اون منبع و منشا اصلی بود و نسخه ها برای خطا های احتمالی به کار میرفتن!
ولی شما هیچ وقت نمیتونین درک کنید!
ایکس یه ربات نبود!شما چیزی از قلبش ندیدید!
چشمهاش رو ندید!
لرزش پوستش رو وقتی دستم برای اولین بار بهش خورد درست مثل بی وزنی بود!
-پس چرا نابودش کردی؟
اولین چیزی که بعد از این سوال ذهنم رو درگیر کرد؛حرفهای چند ماه پیش من به لو بود!
"درسته ما خاطرات تلقینی کودکی رو بهش دادیم!ولی تمام اطلاعاتی که داره کاملا خامن!
باید تک تکشون رو تجربه کنه تا تبدیل بشه به کسی که هست!
اون بافت و پوست داره،قدرت تصمیم گیری یا حتی احساس
پلک میزنه،نفس میکشه و خون جریان داره؛توی رگهاش!هر چند ساخته دست ما!
تو اینو خوب میدونی!
ولی اگه الان بهت بگم اگر قبل تر میدونستم که قراره پروژه حمایتی نشه،انجامش نمیدادم، دروغ گفتم!
ایکس معجزست لویی!معجزه!"
اعتراف میکنم اشتباه کردم!معجزه نبود!
قاتل بود؛قاتل من
چشمهاش قاتل من بود
لبهاش آلت قتاله!
-چرا نابودش کردم؟چون نخواستم بمیره ولی نفس بکشه
نخواستم تصمیم نگیره؛نخواستم دستور بگیره
نخواستم جاسوسی کنه؛درحالی که انقدر شکننده بود!
نخواستم دست شما بهش برسه؛نخواستم آلوده بشه
-کافیه آقای پین!شما میتونید برید!ولی تقاص دشمنی با دولت رو پس خواهید داد
-مشکلی ندارم
بلند شدم و رفتم
دور و دورتر
تلفن جدید و ساده که از شنود نشدنش مطمئن بودم،توی دستهام شماره لو رو گرفت!
-لو! امنه؟
-امنه بگو!
-حالش چطوره لی،نترسیده؟
-ایکس فقط منتظر توئه!تلفن رو میدم بهش!
-لیام!تو حالت خوبه؟
-من خوبم ایکس،فقط منتظرم بمون!فردا باید حرکت کنیم!دولت روسیه قرارشد ازمون حمایت کنه!
-میدونم لیام؛من چشم به راهم
باید به اسم صداش کنم؟
-از پیش لی جم نخور؛زین!
-منم دوست دارم لیام.
و این هم soul for X
:')
نظر؟
YOU ARE READING
◾Soul on Body◾{Ziam}
Short Story|#2 in short story| _بی من کجا میری؟! "میرم پی کوچه گردی چشمهات"
