part 1

1K 124 23
                                    

Zayn pov :
کلاه کپ مشکی ام رو کمی جلوتر کشیدم و به بازی اون فرفری لعنتی نگاه کردم  به ماهر ترین نحو از ماشین قرمز جلو زد و به سرعت از خط پایان گذشت و مثل همیشه اول شد صدای تشویق تماشاگر ها پیست رو پر کرد و اون مثل همیشه با لبخندی که چال های عمیقش رو به نمایش میذاشت  از لامبورگینی مشکی رنگش پیاده شد و موهای فر نیمه بلند قهوه ایش رو به عقب روند و با پاهای بلند و کشیده اش و اون بوت های قهوه ای رنگش  به سمت جایگاه رفت جایزه رو از دست دختری که موهای قرمز رنگی داشت گرفت  و بعد از تشکر و در اغوش گرفتن اون رو  به بقیه کرد و بعد از دست تکون دادن براشون و  تشکر از تشویق هاشون   به  سمت رختکن رفت تا لباسای مسابقه رو در بیاره و برای جشن پیروزیش که الان به یکی از عادی ترین اتفاقات زندگیش تبدیل شده  اماده بشه منتظر شروع جشن نموندم خیلی سریع  از جام بلند شدم و به سمت در خروجی حرکت کردم و وقتی به پارکینگ رسیدم عینک و کلاهی که برای اینکه شناسایی نشم رو بعد از اطمینان از خالی بودن پارکینگ  برداشتم   و سوار موتور مشکی اسپرتم شدم و به سمت خونم روندم
نگهبان با شناختن موتورم در رو برا باز کرد وارد شدم و کلید رو به دستش دادم تا موتور رو به داخل پارکینگ مخصوص موتور و ماشین هام ببره و به سمت عمارت راه افتادم .خدمتکار در رو برام باز کرد و با صدایی اروم بهم خوش امد گفت که بی توجه بهش به سمت اتاقم رفتم و وارد اتاقم شدم پس از تعویض لباسام  به تراس اتاق رفتم روی صندلی مشکی رنگ نشستم و سیگارم رو اتیش زدم و به اون پسر فرفری فکر کردم
هری استایلز
کسی که با پا گذاشتن به فرمول یک من رو از بهترین راننده به مقام دوم رسوند و من اصلا از این عدد خوشم نمیاد
پسر جذابی بود و البته سکسی و همچنین بی نهایت مهربون و مردمی چیزی که من هیچوقت نبودم و نخواهم بود یه ویژگی اش که به درد من میخوره گی بودنشه و همچنین ساده بودنش این ویژگی هاش بازی رو راحتر میکنه
پک عمیقی به سیگارم زدم و زمزمه کردم
بازی شروع شده استایلز منتظرم باش
و با فکر فردا و شروع بازی پوزخندی گوشه لبم جا خوش کرد ولی ای کاش میدونستم که ته این بازی به کجا ختم میشه
با صدای تقه در اتاق منو به خودم اوردم و از فکر اون استایلز لعنتی کشید منو بیرون با صدای بلند و محکمی اجازه ی ورود دادم و خدمتکار داخل شد  و گفت
+لباسی که سفارش داده بودید رو اوردن جناب مالیک اجازه دارم تو کمدتون بزارمش اقا؟
سری تکون دادم و گفتم
_ بزار  به لوک برای فردا خبر دادی؟ 
+بله اقا .جناب پارکر گفتن ساعت ۵ اینجان
_خیلی خب
اون بعد از گذاشتن لباس سفارشی داخل کمد باز هم رو به من گفت :
+ شام هم حاضره تشریف بیارید پایین اقا
و من بعد از سر تکون دادن بهش اجازه ی رفتن دادم
از روی صندلی بلند شدم و به پایین رفتم غذا ها روی میز چیده شده بودن تکه مرغ برداشتم و مشغول شدم  بعد از نیم ساعت به اتاق برگشتم
نگاهی به ساعت کردم و تصمیم گرفتم به خواب گرفتم فردا روز بزرگیه و من ۱ ماه تمام رو برای این روز نقشه کشیدم پس باید سرحال باشم تا نقشه به بهترین شکل اجرا بشه 
تیشترتم رو از تنم بیرون کشیدم و روی تخت دراز کشیدم و با فکر کردن به فردا زمزمه کردم
خوب بخواب استایلز و از  لحظات خوشت لذت ببر طوفان بزرگ زندگیت تو راهه
چندی بعد چشمام گرم شد و به خواب رفتم
______________________________________
هی گوگولیااااااا😄😊😍
اینم از پارت اول میدونم کمی کوتاه بود😕 ولی میخواستم تو پارت اول یکمی از قضیه سر درارید و تو پارت های بعد سردرگم نشید
زین توی فف ۲۵ سالشه و عکسشم اون بالا گذاشتم عکس بقیه شخصیت ها رو هم میزارم
ووت و نظر فراموش نشه ستاره اون پایینو انگشت کنید 😅😆😂
۱۵ تا ووت برای پارت بعد هر چقدر هم بیشتر بشه بیشتر اپ میکنم به جان خودم یه لحظه رو اون ستاره زدن جوهر گوشیتون رو تموم نمیکنه 😑ولی به من انگیزه میده😊 مرسی عشقولیا خیلییی دوستون دارم 💖

where are you now?Where stories live. Discover now