part 7

306 72 60
                                    

زین با شنیدن صدای پر بغض لوک از جا پرید و گفت

_لوک !!چی شده چرا گریه میکنی

همین جمله  کافی بود تا بغض لوک بشکنه و بزنه زیر گریه
+زین فقط بیا خونم

و پشت بند حرفش تلفن رو قطع کرد
زین سریع ار جا پرید و رو به پسرا کرد و گفت

من باید برم گایز یه مشکلی برای دوستم پیش اومده

لیام با نگرانی پرسید

چی شده ؟؟

زین با کلافگی در حالی که دنبال سوییچش میگشت جواب داد

نمیدونم لیام باید برم ببینم چی شده .. اهههه فاک سوییچم کو؟؟؟

هری از پرید و گفت

_بیا من میبرمت

+نه نمیخواد 

_ میگم بیا زینننن حالا شاید اون لامصب پیدا نشد بدوووو

و سریع از خونه زد بیرون زین پوف کلافه ای کشید   بعد از یه خداحافظی سریع با پسرا از در خونه زد بیرون و به سمت پورشه قرمز رنگ هری به راه افتاد و نشست هری به سمت زین برگشت و گفت

_کجا برم

و زین ادرس خونه لوک رو به اون داد و هری با بیشترین سرعت به سمت اونجا روند

زین تو راه عصبی پوف میکشید و با دستش به رون پاش ضربه میزد

هری که متوجه حالت های زین شده بود دستشو جلو برد و گفت

اروم باش زین

و دست زین رو توی دستش گرفت و فاکک
انگار دستش معجزه میکرد وقتی دست هاشون به هم متصل شدن یه ارامش عمیقی به وجود زین تزریق  شد انگار و باعث شد زین اروم بشه و اونم دست هری رو کمی فشار بده

بعد از ۱۰ دقیقه ای که برای زین به اندازه ی ۱۰ سال گذشته بود به خونه ی لوک رسیدن که هری گفت

_تو برو من همینجا منتظرم

+ نه هری بیا داخل

هری که نمیخواست لوک رو معذب کنه از قبول کردن حرف زین امتناع کرد

_دوستت معذب میشه زین تو برو

زین عصبی در طرف هری رو باز ‌کرد و هری رو بیرون کشید و کمر باریکش رو گرفت و در حالی که سرش یک اینچ با صورت هری فاصله داشت گفت

وقتی بهت میگم میای یعنی میای هرح!!

بعد سرشو نزدیک گوش هری برید و گفت

مفهوم بود لاو؟؟

هری که از برخورد نفسای زین به گوشش از خود بیخود شده بود فقط سری تکون داد که زین با رضایت گفت

خوبه

و بوسه ی ریزی کنار لاله ی گوش هری گذاشت و بعد دست هری رو گرفت و به طرف خونه کشید انقدر دستشو محکم گرفته بود که صدای اعتراض هری بلند شد

where are you now?Where stories live. Discover now